کد خبر: ۱۴۱
سبک زندگی خانوادگی شهید حقانی در گفت وگو با کوچک‌ترین فرزند ایشان:

رهبری گفتند پدرتان مانند رودی آرام بودند

به سراغ کوچکترین فرزند این شهید نامدار یعنی حجت الاسلام غلامحسین حقانی رفتیم تا سبک زندگی این شهید بزرگوار را از زبان فرزندی نقل کنیم
۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۵

رهبری گفتند پدرتان مانند رودی آرام بودندمشغله های بسیاری داشت،اما هیچ وقت برای خانواده اش کم نگذاشت. حتی  همسرش را در مبارزات با خودش همراه کرده بود.آرامش و صبوری خاصی داشت  و به تعبیر رهبر معظم انقلاب مانند رودی آرامی بود که وقتی از بالا به آن نگاه می‌کنی، ظاهراً تلاطمی ندارد، اما با شدت در حرکت است. به دور از هیاهو شبانه روز کار می کرد و وقتی رضایت امام (ره) را از خود شنید آن قدر خوشحال شد که به تعریف همسرش یک روز تمام صحبت های امام (ره) را با خود تکرار می کرد.شهیدحجت الاسلام «غلامحسین حقانی»، سال‌های زیادی از عمرش را وقف اعتقاداتش کرد و فاجعه هفتم تیر سال 1360 حسن ختامی شایسته برای تمام خدمات ارزشمند او به شمار می‌رفت. به سراغ کوچکترین فرزند این شهید نامدار یعنی حجت الاسلام غلامحسین حقانی رفتیم تا سبک زندگی این شهید بزرگوار را از زبان فرزندی نقل کنیم که  دو ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد.

آقای حقانی، ما معتقدیم که یکی از مهم‌ترین پیام‌های شهدا برای همه ما می‌تواند سبک زندگی این بزرگواران و ویژگی‌های شایسته اخلاقی آن‌ها باشد؛ پس پیش از هر چیز می‌خواهیم شهید حقانی را در قالب خانواده برایمان تعریف کنید.

زمانی که پدر به شهادت رسیدند، بنده هنوز به دنیا نیامده بودم و دو ماه بعد از شهادت ایشان متولد شدم؛‌ پس هر آنچه می‌گویم، تجربه شخصی نیست و براساس نقل‌ها و شنیده‌ها گفته می‌شود. پیش از هر چیز باید بگویم که ما 4 خواهر و 2 برادر هستیم. 6 فرزندی که پدرمان در زمان به دنیا آمدن هیچ‌کدام از ما حضور نداشتند. به‌واقع ایشان بیشتر اوقات یا در سفر بودند، یا در زندان و در چنین شرایطی نمی‌توانستند خود را به تولد فرزندانشان برسانند، اما این موضوع به‌هیچ‌عنوان به معنای کمبود محبت ایشان نسبت به خانواده نبود؛ زیرا کیفیت حضور پدر در خانه به‌حدی بالا بود که همیشه به نیکی از آن یاد می‌شود. به‌واقع مهربانی و محبت به همسر و فرزندان، همواره یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های رفتاری ایشان بود که بسیار حائز اهمیت است. ایشان با تمام مشغله‌ها و نبودن‌هایشان، به‌گونه‌ای در قبال خانواده رفتار می‌کردند تا کمبودی احساس نشود. مادرم همیشه می‌گویند با اینکه پدر کمتر در خانه بودند، زمان‌هایی که به خانه می‌آمدند، با مهربانی و محبتشان، به‌قدری فضای خانه را صمیمی می‌کردند که آن نبودن‌ها به‌خوبی هرچه‌تمام‌تر جبران می‌شد.

با این حساب همسر و فرزندان رابطه بسیار خوبی با ایشان داشتند.

از آنجا که رفع نیاز خانواده دغدغه اصلی ایشان بود، هم مادر و هم فرزندان، رابطه بسیار خوبی با ایشان داشتند. پدرم حتی برای اینکه بتوانند مادرمان را در فضای زندگی رشد بدهند و رضایتشان را تأمین کنند، ایشان را درگیر مبارزات سیاسی خود می‌کردند؛ مثلاً در فضای توزیع اعلامیه و مسائلی این‌چنینی از مادر کمک می‌گرفتند تا توجه ایشان بیش‌ازپیش به مسائل مهم جلب شود و مادر به این باور برسند که در این فضا با همسر خود سهیم هستند. اهمیت به رضایت همسر نکته بسیار مهمی است که پدرم هیچ‌گاه از آن غافل نمی‌شدند. در مورد فرزندان هم جالب است بدانید که عموی بنده همیشه می‌گفتند، حتی یک‌بار هم ندیده‌اند که پدرم با فرزندانشان تندی کرده باشند. به هر حال آن زمان هرکدام از فرزندان شیطنت‌های خاص خودشان را داشته‌اند، اما پدرم هیچ‌گاه خم به ابرو نمی‌آوردند تا بچه‌ها از لحاظ عاطفی هیچ کمبودی احساس نکنند؛ بنابراین فرزندان چیزی جز محبت از ایشان ندیده ‌بودند و چنین چیزی به‌هیچ‌عنوان سابقه نداشته است. حتی اگر فرزندان در مواقعی درخواست‌های غیرمعقولی داشتند، پدرم ساعت‌ها وقت می‌گذاشتند تا درنهایت آرامش و صبوری بتوانند آن‌ها را راضی کنند. البته ایشان این ویژگی اخلاقی را در برابر خواهران و برادران خودشان هم داشتند؛ زیرا پدرم فرزند بزرگ خانواده بودند و همواره در قبال خواسته‌های آن‌ها نیز با محبت و آرامش برخورد می‌کرده‌اند تا به نتیجه مطلوب برسند.

 ایشان در بحث تربیتی فرزندان بیشتر بر چه نکاتی تأکید داشتند؟

بنا به گفته مادرم، ایشان در فضای تربیتی بیش از هر چیز بر مسائلی مانند نماز و حجاب تأکید داشتند. حتی یک‌بار که پدرم در زندان بودند و خواهر کوچکم برای دیدار ایشان به زندان مراجعه کردند، مسئولان زندان به خواهرم می‌گویند باید چادرش را بردارد تا بتواند وارد زندان شود و پدرم را ببیند. خواهر من هم چنین شرطی را می‌پذیرد، اما زمانی که نزد پدرم می‌رود، پدر از این کار او بسیار ناراحت می‌شوند و به او می‌گویند، بهتر بود اصلاً مرا نمی‌دیدی، اما زیر بار دستور آن‌ها نمی‌رفتی!

به اعتقاد شما، شهید حقانی از لحاظ اخلاقی و عبادی، چه ویژگی‌هایی داشتند که جامعه امروز بتواند از ایشان الگوبرداری کند؟

به تعبیر رهبر معظم انقلاب، ایشان مانند رودی آرام بودند که وقتی از بالا به آن نگاه می‌کنی، به‌ظاهر تلاطمی ندارد، اما به‌شدت در حرکت است. به‌واقع ایشان ظاهراً کاری نمی‌کردند و هیاهویی نداشتند، اما بسیار فعال و پرتلاش بودند. پرکاری بیش‌ازحد و دور از دیده‌شدن و بی‌توجهی به پست و مقام، مبنای کاری ایشان بوده است؛ به‌طوری‌که بیشتر وقت‌ها، بسیاری از کارهایی که ایشان می‌کردند برای هیچ‌کس محسوس و قابل‌مشاهده نبود و تازه بعد از شهادت مشخص می‌شد. ایشان معاون کمیسیون دفاع بودند و پس از آنکه به شهادت رسیدند، نقش‌شان در این سمت و جای خالی‌شان بیش‌ازپیش نمود پیدا کرد. نکته مهم دیگر، بحث ولایت‌مداری ایشان بوده است. شاید جالب باشد بدانید که یکی از شادترین روزهای زندگی پدرم، زمانی بود که امام(ره) از ایشان ابراز رضایت می‌کنند. وقتی پدرم به‌عنوان نماینده سازمان تبلیغات و به‌عنوان اولین نماینده ایران برای سرکشی به کشورهای خارجی سفر کردند، تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا به بهترین نحو ممکن از پس وظایف خود برآیند؛ بنابراین وقتی به ایران برمی‌گردند و گزارش کارشان را به امام(ره) می‌دهند، امام(ره) ضمن ابراز رضایت از ایشان، از پدرم بسیار تعریف می‌کنند که همین موضوع باعث خوشحالی بیش‌ازحد پدر می‌شود. مادرم تعریف می‌کنند که ایشان آن‌چنان خوشحال بودند که حتی تا فردای آن روز مدام حرف امام را با خود تکرار می‌کردند. به‌واقع رضایت امام خمینی (ره) یکی دیگر از اساس‌های زندگی ایشان بوده است.

 فکر می‌کنید کدام‌یک از فرزندان ایشان شباهت بیشتری به پدر دارند؟

برادر بزرگ‌تر ما، «آقا محمدمهدی» هم از نظر معنویات، هم از نظر علم و طلبگی و هم تلاش و اخلاص، از همه ما برتر هستند و احساس می‌کنم شباهت بیشتری به پدر دارند. انسان‌سازی و تربیت دینی یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های پدر ما بوده و در چنین فضایی فعالیت می‌کرده‌اند که در حال‌ حاضر دغدغه جدی آقا «محمدمهدی» نیز پرورش طلبه‌ها و نیروهای انقلابی است و در قالب طلبگی تلاش بسیاری دارند تا در مسیر اهداف پدر حرکت کنند.

آقای حقانی، بیایید به 40 سال پیش برگردیم؛ یعنی روزی که فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد و پدرتان در آن واقعه به شهادت رسیدند. برایمان بگویید که خانواده چگونه از این موضوع مطلع شدند و واکنش‌ها به این اتفاق چه بود؟

منزل ما در نزدیکی دفتر حزب جمهوری قرار داشت و وقتی که آن انفجار رخ داد، خانواده‌ام متوجه شدند، اما تصور نمی‌کردند که ممکن است پدرم به شهادت رسیده باشند؛ البته به مادرم هم این خبر را نمی‌دهند، زیرا ایشان آن زمان بنده را باردار بودند و با رعایت حال مادر می‌خواستند یک‌باره این خبر را به ایشان ندهند و با احتیاط بیشتری عمل کنند؛ بنابراین به مادرم می‌گویند که پدر مجروح شده است.

مادرتان هم این خبر را باور می‌کنند؟

جالب است بدانید که مادرم بیشتر نگران شهید بهشتی بوده و مدام به این فکر می‌کرده‌اند که ایشان الان در چه شرایطی به سر می‌برند؛ بنابراین خبر مجروحیت پدر را می‌پذیرند و به شهادتشان شک نمی‌کنند. ایشان صبح فردا به بیمارستان‌های مختلف سر می‌زنند تا پدرم را پیدا کنند که قاعدتاً نمی‌توانند و سرانجام از طریق رادیو از شهادت پدرم مطلع می‌شوند. البته این را هم باید بگویم که پدرم از مدت‌ها قبل‌تر، مادر را برای شهادت آماده کرده بودند و مادرم با آمادگی قبلی شهادت ایشان را پذیرفته بودند.

گویا پدرتان از قبل وصیت کرده بودند که پیراهن خون‌آلوده‌شان با ایشان دفن شود، حکایت این وصیت چیست؟

همین‌طور است. ایشان وصیت کرده‌ بودند که در قم دفن شوند؛ بنابراین وقتی پیکرشان را برای تدفین به قبرستان شیخان قم می‌برند، همان هنگام، مادرم نکته‌ای را به یاد می‌آورند. پدرم پیش‌تر لباسی به مادرم داده و وصیت کرده ‌بودند که «اگر من از دنیا رفتم، لباسی که به سبب شکنجه‌ها، خون‌آلود شده را در قبر با من همراه کنید». این وصیت را مادرم در هنگام تدفین به یاد آورده و مجبور می‌شوند مراسم تدفین را کمی به تأخیر بیندازند و برای آوردن لباس به منزل مراجعه کنند. گرچه مادرم آن لحظه فراموش کرده بودند که لباس را کجا گذاشته‌اند، اما به‌محض آنکه به منزل می‌رسند به سراغ صندوقچه می‌روند و خیلی سریع لباس را پیدا می‌کنند و نهایتاً در قبر ایشان گذاشته می‌شود.

                                              

 

6 فرزند شهید حقانی راه پدر را ادامه می‌دهند

زمانی هم که پدر در قید حیات بودند، تربیت فرزندان بیشتر با خود مادر بوده و بعد از ایشان هم، چند نکته را بسیار موردتوجه قرار داده و همواره در تربیت فرزندان لحاظ می‌کرده‌اند. اول اینکه ایشان تلاش بسیاری کردند تا ما 6 فرزند را به‌گونه‌ای تربیت کنند که مبادا نام و آبروی پدر را دچار خدشه کنیم؛ زیرا پدرمان در آن دوران شخصیتی برجسته به شمار می‌رفتند و مادرمان می‌خواستند از شهید حقانی برای همیشه به نیکی یاد شود. ایشان همچنین تأکید بسیاری داشتند تا تک‌تک ما را به استقلال فردی برسانند و همواره بتوانیم بر ظرفیت‌های خودمان تکیه کنیم. سوءاستفاده از نام پدر برای مادرمان معنایی نداشته و ایشان معتقد بودند که باید با توانایی‌ها و تلاش خودمان رشد کنیم و نه به انتساب پدرمان. مادرم حتی بنیاد شهید را هیچ‌گاه به خانه راه نداده و نمی‌خواسته‌اند در قبال شهادت همسر خود از آن‌ها خدماتی دریافت کنند. البته نمی‌خواهم این کار ایشان را تأیید یا رد کنم، اما به هر حال ایشان چنین اعتقادی داشتند و اعتقادشان را در فرزندان نیز نهادینه کردند.

 

 

دین‌داری، طلبگی و تبلیغ وظیفه ماست

یکی از مباحثی که بسیار موردتوجه مادر بوده و همواره در تربیتشان لحاظ می‌کرده‌اند، تلاش فرزندان در راه حفظ و صیانت از نظام است. ایشان همواره سعی کردند تا به ما یاد بدهند که وقتی پدرتان برای نظام تلاش کرده و حتی جانش را در این راه داده، پس شما هم موظف هستید برای نظام وقت بگذارید و تلاش کنید. این نکته برای ایشان بسیار جدی بوده و ما نیز همواره با مباحثی چون دین‌داری، طلبگی، تبلیغ و...، درصدد جلب رضایت ایشان بودیم که مادرمان هم از این بابت بسیار خوشحال‌اند و ابراز رضایت می‌کنند.

ارسال نظر
پربازدیدترین مطالب
آخرین اخبار
پرطرفدار