گفتوگو با نویسنده «کتانیهای کوکام»
کتاب «کتانیهای کوکام» یک رمان جذاب و پرهیجان برای نوجوانان است. این کتاب، داستان سه نوجوان اهل خوزستان را روایت میکند که در کنار شط و نخلستان بزرگ شدهاند و با چالشهای مختلفی روبهرو میشوند.
به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، «کتانیهای کوکام» اثر فاطمه جدیدی از انتشارات شرکت چاپ و نشر بینالملل در بخش داستان بلند و رمانِ نخستین جشنواره ملی و بینالمللی کتاب کودک و نوجوان برگزیده شد. در ادامه گفتوگو با فاطمه جدیدی نویسنده این کتاب را از نظر میگذرانید.
موضوع کتاب چیست و سوژه اولیه داستان را از کجا پیدا کردید؟
سوژه اولیه داستان از آنجایی شکل گرفت که صحبتی از رهبر شنیدم که فرمودند اگر ما واقعیتهای دفاع مقدس را ننویسیم بقیه مینویسند و تحریف میکنند. این حرف ایشان باعث شد من به فکر نوشتن درباره دفاع مقدس بیفتم و بنویسم.
من کتابهای دفاع مقدسی زیاد خوانده بودم و به نظرم اکثر آنها روایت بودند. همواره احساس میکردم یک خلأ داستانی را در حوزه نوجوان داریم. به این فکر میکردم اگر میخواهیم از دفاع مقدس بنویسیم، باید یکجور دیگری بنویسیم که برای بچهها هم قابل لمستر باشد و هم باورپذیرتر باشد و هم کاراکترهای نوجوان در کار داشته باشیم.
همانطور که میدانید در جنگ ما خیلی از نوجوانها ایفای نقش داشتند. من با این دید نگاه میکردم که حالا این جنگ اتفاق افتاد، نوجوانها هم رفتند، یکسری ایفای نقشهایی هم کردند اما واقعیت قضیه این است که جنگ با خانوادهه و نوجوانهای ما دستوپنجه نرم کرد. حتماً جنگ یک تأثیری روی اینها داشته است.
این فکر اولیه نوشتن این داستان بلند بود. دوست داشتم در کاری که مینویسم تأثیر جنگ روی نوجوانها را نشان بدهم و بگویم که جنگ با این بچهها چه خواهد کرد.
ایده نوشتن این داستان بلند از کجا شکل گرفت؟
ایده نوشتن این داستان از یک مصاحبهای که مربوط به روزهای قبل از شروع جنگ شکل گرفت. روزهایی که خیلی از ماها نمیدانستیم که در مرز کشورمان چه اتفاقاتی میافتد؛ در حالی که جنگ هنوز شروع نشده بود. اتفاقاتی که مرکزنشینها از آن بیاطلاع بودند و خیلی از روستاهای مرزی ما غارت شده بود. برای رسیدن به این روایتها یکسری تحقیقات انجام دادم و پس از آن کار را شروع کردم.
شخصیت اصلی داستان هم یک نوجوان است.
بله. داستان اصلی کتاب از یک روستای مرزی شروع میشود که چند نوجوان با هم دوست هستند و یکسری کلکلهای نوجوانانه دارند و در عین حال با هم رفاقت میکنند. در این داستان شخصیت اصلی مهران است که از روستای نهر یوسف که محل وقوع اتفاق است، به روستای دوستش آمده تا در چیدن خرماها به او کمک کند. در همین زمان مطلع میشود که به روستای خودشان حمله شده است. دوستان او میخواهند خودشان را به آن روستا برسانند و خانواده مهران را نجات دهند. اینها میخواهند راه بیافتند که به سمت روستا بروند اما راهها بسته است و اجازه نمیدهند کسی داخل روستا برود.هیچکس از خانواده مهران خبر ندارد و آنها را ندیده است.
این کتاب اولین بار در نمایشگاه کتاب سال ۱۴۰۲رونمایی شد. الان چاپ چندم است؟
الان چاپ اول است ولی احتمالا تا پایان سال به چاپ دوم برشد.
درباره اهمیت برگزاری جشنوارههای مرتبط با کتابهای کودک و نوجوان نظرتان چیست؟
به نظر من خلأ یی که در داستانها وجود دارد و حس میشود این است که ما در بین کتابهایمان، کتابهای تألیفی کم داریم. اگر هم داریم به هر حال نیاز است که روی کیفیت و خلق قهرمان باید کار کنیم. نیاز داریم برای نوجوانهای امروز الگوسازی کنیم، قهرمان درست کنیم و برایشان بومیکنیم.
تا چه زمانی بچههای ما باید بنشینند و آمال و آرزوهایشان را در شخصیتهایی انیمههای خارجی ببینند؟ بچههای کوچک یا نوجوان ما بتمن و مرد عنکبوتی را کاملاً میشناسند ولی ما در کارهای تألیفی قهرمان شناخته شده نداریم و باید این کار را انجام دهیم.
به نظر من بزرگترین و بهترین اتفاقی که رقم خورد این بود که این جشنواره کتاب سال کودک و نوجوان برای اولین بار راهاندازی شد. بارها درباره این موصوع با دوستان صحبت کرده بودم و گفته بودم همانطور که ما کتاب سال برای بزرگسال داریم باید برای نوجوان هم داشته باشیم. ما الان در سینماهایمان فیلم سینمایی برای نوجوان نداریم اما باید داشته باشیم. این در حالی است که نوجوانی من و امثال من سریالهایی مثل «قصههای مجید» بود یا مثلا «بچههای آسمان» برای من هنوز خاطرهانگیز است. اما بچههای الان چنین چیزی ندارند و تا درباره قهرمانها بپرسید، نمونههای خارجی را نام میبرند.
به نظر شما برگزاری جشنوارهها میتوانند بر کیفیت آثار کودک و نوجوان تأثیری بگذارد یا نه؟
صددرصد. مگر میشود تأثیر نداشته باشد؟ ما وقتی جشنواره جلال را برای بزرگسالان داریم، نویسندهها سعی میکنند کار با کیفیت بنویسند تا در این جشنوارهها دیده شود. وقتی دیده شود، هم نویسنده راضی میشود و هم مخاطب کار باکیفیت را میبیند و میشناسد و با آن مواجه میشود. این برای نویسنده انگیزه بهوجود میآورد تا کار را به یک استانداردهایی برساند که بتواند در جشنوارهها شرکت کند. وقتی کار در جشنواره دیده میشود، مخاطبها هم به آن کار گرایش پیدا میکنند. قطعا نویسنده برای خودش کاری را نمینویسد و به دنبال مخاطب میگردد. نویسنده به دنبال این است که بتواند برای کسانی بنویسد که از آنها بازخورد بگیرد و کارش را بخوانند. وقتی این جشنوارهها برگزار میشود، انگیزه نویسندگان هم دوچندان میشود.
در باره کتاب «کتانیهای کوکام» بازخوردی از خود نوجوانها داشتید؟
این کار برای خطه جنوب است. وقتی داشتم این کتاب را مینوشتم یک مقدار برای لهجهها با مشکل روبهرو شدم. دغدغهام این بود که اصلا لهجه را کار کنم یا نه. میگفتم شاید این لهجه برای مخاطب سنگین باشد و مخاطب آن را پس بزند. خیلی مردد بودم. اما بازخوردی که از مخاطبهای نوجوان گرفتم مخالف این بود. اکثراً لهجه کار را دوست داشتند. البته اصل لهجه را کامل پیاده نکردم و یک میانهای را در نظر گرفتم که قابل فهم باشد. غالب بچهها این لهجه را دوست داشتند و بازخورد مثبتی از خواندن «کتانیها کوکام» گرفتم.
من در صحبت اکثر نوجوانها این را شنیدم که میگفتند چون کار دفاع مقدس هستش نمیخوانیم. در برخورد اولیه بازخورد خوبی نشان نمیدادند. در همان جریان جشنواره کار خیلی جذابی که کرده بودن این بود که یکسری داور نوجوان برای بررسی کارها انتخاب کرده بودند و تقریبا ده پانزده نوجوان پیش ما بودند.
آنجا که صحبت کردیم دیدم کتاب را خونده بودند. پرسیدم این نکته گه کتاب دفاع مقدسی است خیلی پررنگ بود؟ میگفتند ما کلا کتابهای دفاع مقدسی را دوست نداریم اما این کتاب با سایر کارهای دفاع مقدس متفاوت بود. میگفتند این کتاب به زندگی شخصی نوجوانها پرداخته و فقط جنگ را نگفته است. همین باعث جذابیت داستان شده بود.
به طور کلی چه بخواهیم یا نخواهیم در کارهای دفاع مقدس ضعیف عمل کردهایم. اما در کل بازخورد خوبی گرفتم.
به نظرتون اصلا نویسندگی شغل است یا نه؟
من شغلهای دیگری را هم تجربه کردهام اما اگر به واقع بخواهیم نگاه کنیم نویسندگی شغل است. یک نویسنده وقتی تصمیم میگیرد نویسنده باشد، تمام زندگیاش با این نویسندگی عجین میشود و دیگر یک روز آزاد ندارد. وقتی نویسنده میشود تکتک اتفاقات زندگی برایش یک مدل دیگری میشود. نویسنده مدام درگیر است. برای نوشتن اتفاقات و ایجاد تعلیقها و ... دنبال ذهنش درگیر شده و از زندگی اصلی فاصله میگیرد.
نکته پایانی.
دوست داشتم که از مسئولین برگزاری این جشنواره تشکر ویژه کنم. حقیقتا جای این جشنواره خیلی خالی بود. توصیهای هم به اصحاب رسانه و فیلم و سریال دارم. جای خالی فیلمهای سینمایی نوجوان در سینمای ما به شدت احساس میشود. من فکر میکنم ما میتوانیم کار قوی بسازیم. نوجوانها را پای فیلمهایی که متناسب با روحیه آنهاست بنشانیم؛ فیلمهایی که متناسب با نیازشان و رشددهنده باشد.
پیشنهادم این است که به رمانهای تألیفی نگاه ویژهای داشته باشند. ما در عرصه کودک و نوجوان این خلأ ٔ را داریم. من فکر میکنم رسانه و ادبیات اگر دست به دست هم بدهند، فرهنگ جامعه ما ارتقای بیشتری پیدا میکند. این خلأ ٔ فکری به لحاظ قهرمانپروری و یکسری اختلالاتی که داریم در جامعه میبینیم هم حل میشود. ما رشد پیدا میکنیم در نتیجه ناهنجاری پیش نمیآید.
فرهنگ باید به کمک جامعه بیاد. ما نیاز داریم بچههایمان از نظر فرهنگی غنی باشند. این اتفاق با یکسری چکشکاری و چارچوببندیهای ظاهری انجام نمیشود. باید اول فکر بچهها را بسازیم و راهی جز این نداریم که چه در عرصه ادبیات و چه در عرصه هنر و رسانه چارهای بیندیشیم. به نظر من این جشنواره قدم خوبی بود. انشاءالله که تداوم پیدا کند و ادامهدار باشد.
1403/05/23