بسیج | زندگینامه روحانی شهید علی خاکسار فرزقی ؛

از تبار آفتاب

علی خاکسار فرزقی، روحانی جهادی و مسئول اداره تبلیغات اسلامی زابل، پس از سال‌ها مجاهدت در سنگرهای فرهنگی و نظامی، در اردیبهشت ۱۳۶۹ در کمین اشرار منطقه نصرت‌آباد به شهادت رسید. پیکر بی‌سر او پس از یازده ماه انتظار، بر دستان مردم زاهدان و تربت‌حیدریه تشییع و در گلزار شهدای روستای فرزق آرام گرفت.

از تبار آفتاب

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی،

سال ۱۳۴۵ در شامگاه ۱۹ ماه خدا در روستای فرزق  از توابع شهرستان تربت حیدریه نوزادی قدم به  این دنیای خاکی گذاشت که پدر و مادرش به عشق  أمير المؤمنين نام علی را برای او انتخاب کردند. اصول  تربیتی خانواده خیلی زود او را در مسیر کسب دانایی  قرار داد و در ۵ سالگی راهی مکتب خانه کوچک جوار  خانه پدری کرد تا بتواند خیلی زود با معارف اسلامی  آشنا شود خواندن قرآن و آموختن چند کتاب مذهبی  از جمله جودی، نصاب و عاق والدین توشه علی از این  مکتب خانه کوچک بود او برای برداشتن دومین گام  کسب دانش به مدرسه ابتدایی رفت و دوره ابتدایی را  پشت سر گذاشت با پایان این مقطع به پیشنهاد پدر  و مادر که علاقه و ارادت خاصی به اهل بیت و اسلام و  کسوت مقدس روحانی داشتند، علی نوجوان در سال  ۱۳۵۷ وارد حوزه علمیه مرحوم هراتی شهرستان تربیت  حیدریه شد.  


هم پای ملت هم رزم نهضت  
ورود علی به حوزه علمیه با اوج مبارزات حق طلبانه  مردم بر علیه طاغوت هم زمان بود. او خیلی زود به  موج خروشان ملت پیوست همیشه در تظاهرات  و راهپیمایی ها پیش قدم بود و بانک مرگ بر شاه را  با صدایی رسا پیشاپیش جمعیت فریاد می زد. علی  نه تنها خود در میدان بود که جوانان و نوجوانان را نیز  به این راه مقدس فرامی خواند. او حتی در تظاهرات  شهر مشهد هم مکرر شرکت میکرد، به خصوص در  تظاهرات خونین روز دهم دی ماه سال ۱۳۵۷ که منجر  به فتح زندان مشهد شد، حضور داشت.  


مشهد الرضا و كسب علم  
پس از پیروزی انقلاب اواخر سال ۱۳۵۹ علی بار دیگر  کوله بار علم را به دوش گرفت و راهی مشهدالرضا  شد تا با جدیت تحصیلات علوم دینی را دنبال کند.  او ابتدا در مدرسه علمية نواب و سپس در مدرسه  علمية ولي عصر عجل اللمعرفة الشريف از محضر اساتیدی چون  حاج میرزا جواد آقاتهرانی حاج آقای صالحی و دیگر  اساتید بهره برد و پله پله مدارج علوم دینی را پشت  سر گذاشت. در طول دوران تحصیل از تبلیغ در راه  دین غافل نبود و تابستانها که فرامی رسید به شهر و  دیار خود تربت حیدریه سر میزد و برای دانش آموزان  کلاس قرآن برپا می کرد.  


در سنگر جهاد  
با آغاز دوران دفاع مقدس دل علی تاب نیاورد و  روحیه جهادی، او به سمت میدانهای نبرد کشاند.  سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۳ در منطقه مهران برای  اولین بار ترکشهای دشمن بر جانش نشست و او  را از ناحیه دست چپ دوپا و سینه مجروح و مدنی  در بیمارستان بستری کرد؛ اما علی مقاوم تر از این  حرف ها بود و بعد از بهبود دوباره عازم جبهه شد و  این بار در منطقه غرب کشور تحت فرماندهی شهید  محمود کاوه به مبارزه با ضد انقلاب در کردستان و  در خط مقدم جبهه با مزدوران بعثی عراق پرداخت.  او با شجاعت و رشادنی که از خود نشان داده بود در  چندین عملیات نفوذی و برون مرزی به عنوان فرمانده  گروهان یا دسته شرکت داشت؛ اما فرماندهی و سلاح به دست گرفتن تنها کارش در جبهه ها نبود؛ بلکه در  کسوت یک طلبه دلسوز به تبلیغ و ارشاد نیروها و  بیان احکام می پرداخت.  

علی در عملیات حلبچه بار دیگر دچار مجروحیت شد و  موج بمباران هواپیماهای دشمن او را راهی بیمارستان  کرد و مدت مدیدی تحت مداوا قرار گرفت.  

سفیر عشق و ایمان  
سال ۱۳۶۴ سالی بود که علی بالاخره به آنچه  می خواست رسید و در محضر حضرت آیة الله جنتي  مقتدايي و حجة الإسلام طبسي عمامه بر سر گذاشت و  لباس مقدس روحانیت را بر تن کرد. او علاوه بر درس  بحث و حضور در جبهه های جنگ از طرف سازمان  تبلیغات اسلامی خراسان به عنوان یک مبلغ توانا و  فعال به مناطق مختلف چون سیستان و بلوچستان  اعزام می شد و ضمن بیان احکام الهی جهت جمع آوری  کمک های مردمی و ارسال به مناطق جنگی، فعالانه  تلاش داشت. این تلاشها خیلی زود مورد توجه  مسئولین قرار گرفت و حکم مسئولیت سازمان  تبلیغات اسلامی چابهار به نام او خورده شد. پنج ماه  فعالیت و تلاش بی وقفه علی در چابهار، شایستگی و  کاردانی او و حساسیت منطقه مسئولین را به این نتیجه  رساند که حکمش را تغییر دهند و در تاریخ ۱۳۶۸٫۹٫۲۵  او را به عنوان مسئول سازمان تبلیغات اسلامی زابل  معرفی نمایند. علی سریع دست به کار شد و در مدت  کوتاهی که در این شهرستان محروم حضور داشت.  خدمات زیادی از جمله احداث مسجد و کتابخانه در  روستاهای اطراف انجام داد و برای تشکیل نیروهای  حزب اللهی و خنثی کردن فعالیتهای وهابیون منطقه  کوشش بسیار کرد. به گفته شاهدان و همکاران او در  دفتر سازمان تبلیغات اسلامی فعالیت و تلاش علی  به حدی بود که اکثر شبها از شدت خستگی روی  صندلی دفتر کار خود به خواب می رفت.  

همان سال به پیشنهاد پدر به زندگی اش سر و سامانی  داد و ازدواج کرد ۱۳۶۸٫۱۲٫۲۵ فقط یک هفته بعد از  عروسی به محل کار خود زابل برگشت تا فعالیت های  خود را ادامه دهد.

 
یک طلبه تمام عیار  

علی سعی داشت هر آنچه از کودکی در مکتب اسلام  آموخته بود به کار بندد ویک طلبه واقعی باشد. به گفته اطرافیان قلبی مهربان

داشت و خوش ذوق و خوش گفتار بود و بسیار صبور با وجود رخم ها و جراحاتی که از دوران جنگ به یادگار داشت هیچ گاه زبان به گله و شکایت باز نمیکرد و ناراحتی هایش را بروز نمی داد. زمانی که مشغول تحصیل و کارهای جهادی بود هرازگاهی برای دیدار و ملاقات با خانواده به زادگاهش می رفت و مثل یک کشاورز واقعی در کنار پدر مشغول به کار میشد و در امور کشاورزی و رسیدگی به زمین به او کمک میکرد. مادرش میگفت هیچ وقت رفتاری از او سر نزد که مرا برنجاند. اهل تهجد و عبادت بود و در حفظ مال مردم بسیار مقید.

غروب در سیستان طلوع
در تاریخ روز ۱۳۶۹٫۲٫۱۸ نقطه اوج زندگی علی بود. او عظیم زارعی و سید قائم مصطفوی برای ماموریتی عازم تهران بودند که در منطقه نصرت آباد در کمین اشرار وهابی افتادند. سید قائم مصطفوی سرباز همراه آنها در دم جان باخت؛ اما علی و عظیم زارعی به اسارت برده شدند. انگار علی از این اتفاق چندان هم بی خبر نبودا برادرش تعریف میکند چندی قبل از شهادت برادرم با او درباره وضعیت منطقه و درگیری با اشرار صحبت می کردم به او گفتم اگر هم به سهم داشتن باشد، تو سهم خود را ادا کردی علی در جواب گفت: کسی که در کردستان با ضد انقلاب و در جبهه با صدامیان جنگیده از اشرار هیچ باکی ندارد. اگر روزی با آنها برخورد کنم مبارزه میکنم یا میکشم با کشته میشوم.

روزها و ماه ها گذشت و خبری از علی و هم سنگرش نیامد. تنها سکوت بود و انتظار یازده ماه خانواده مسئولان استان مسئولان سازمان تبلیغات سیستان و حتی رئیس وقت سازمان تبلیغات حضرت آیت الله جنتی پیگیر بودند تا بالاخره پیکر آن دو به آغوش خانواده بازگشت آن هم چه بازگشتی پیکری مثله شده و بی سر پیکر بی سر او بر دستان هزاران نفر در زاهدان و تربیت حیدریه تشییع و در گلزار شهدای روستای فرزق به خاک سپرده شد.

شهید علی خاکسار فرزقی

محل تولد: روستای فرزق تربت حیدریه

تاریخ تولد: ۱۳۴۴٫۱۲٫۱

تاریخ تولد آسمانی: ۱۳۶۹٫۲٫۱۸

 محل شهادت: تنگه نصرت آباد بم

پست سازمانی: کارمند اداره تبلیغات اسلامی زاهدان

مزار مطهر :گلزار روستای فرزق بخش مرکزی تربیت حیدریه

1404/07/05