گفتگو با فرزند شهید حجت الاسلام «غلامحسین حقانی» که بعد از شهادت پدر به دنیا آمده است
انقلاب اسلامی ما با صبوری فرزندان شهدایی قوام گرفته است که از خواستههای خود گذشتند تا اسلام و انقلاب پا برجا بماند. بچههایی که برخی از آنها هیچ وقت روی پدر را ندیدند و فقط توصیف پدر را از زبان دیگران شنیدند.
انقلاب اسلامی ما با صبوری فرزندان شهدایی قوام گرفته است که از خواستههای خود گذشتند تا اسلام و انقلاب پا برجا بماند. بچههایی که برخی از آنها هیچ وقت روی پدر را ندیدند و فقط توصیف پدر را از زبان دیگران شنیدند. حجت الاسلام « غلامحسین حقانی» فرزند شهید حجت الاسلام«غلامحسین حقانی» نماینده مردم هرمزگان در مجلس شورای اسلامی و از شهدای ۷ تیر در انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی است. وی که بعد از شهادت پدر به دنیا آمده و یادگار نام پدر است، برایمان از شهید بزرگوار میگوید.
قبل از آنکه به دنیا بیایید پدر شهید شده بودند، جای خالی ایشان را چگونه حس کردید؟
هیچ وقت جای خالی به معنای نبود ایشان در وجود بنده لمس نشده است. بعضی وقتها آدم احساس خلأ میکند اینکه کاش پدر بود که در زندگی با ایشان مشورت میکردیم. خیلی جاها وجودش را احساس کردهام و خیلی وقتها کمک حال یا یاریگر بوده است. بعضی وقتها کمک میکند که یک تصمیم بگیرم و احساس میکنم راهنمایی و هدایت ایشان است و من اثرش را در زندگی میبینم. پدر در زمان حیاتشان هم یا در ماموریت یا در زندان بودند. من که بعد از شهادت پدر به دنیا آمدم اما برای خواهر و برادرها علی الظاهرخیلی تفاوت نداشت و این مادر بود که زحمت ما و زندگی را میکشید. در حال حاضر بعضی وقتها در زندگی شخصی احساس میکنم کاش پدر زنده بودند تا به من بگویند کار را انجام بدهم یا نه؟ گاهی میگویم: دلم برای امرکردن پدر تنگ میشود. یکی از اتفاقات سخت روزگار امروز تعیین تکلیف انسان است. بعضی وقتها وجود پدر اثر جدی در تعیین تکلیف انسان دارد و این نقص خیلی وقتها به طور جدی احساس میشود جداً غصه مشورت با پدر را میخورم و دلم برای این تنگ است. دغدغه زندگی من همین نکتهها است.
برداشت شما از شهید حقانی چیست؟
این خلأ ما بچه شهیدهاست. خیلی وقتها توصیف پدرو اینکه بچهها با همدیگر بازی میکنند و از هم میپرسند که بابای تو چکاره است؟ من از بچگی این در ذهنم نچرخید. اینکه پدر دیگران را، معیار رفتارهایشان قرار بدهم، این برایم گنگ بوده است. هیچ وقت برایم مهم نبوده پدر این فرد که اینجاست چکاره است وچکاره نیست شاید برای دیگران مهم باشد اما برای من مهم نبوده است. عنوان پدر در سنین مختلف تغییر میکند برای سن من پدر یعنی پشتوانه و اینکه دعای خیرش برای آدم، مونس و محرم دل انسان است. پدر کسی است که در تنهایی، سختیها و فشارها قرار است بهش نگاه کنی و قوت قلب بگیری و رشد کنی. شاید پدر محل مشورت است و ولایت خانوادگی دارد این تعریف پدر برای من در این سن است..
بهترین تعریفی که درباره شهید حقانی شنیدید چه بوده است؟
رهبرمعظم انقلاب تعبیری درباره ایشان دارند به معنای «رود آرام» ایشان میفرمایند: «شهید حقانی مانند رود آرام بود». وقتی به رود میرسی، اگرچه ظاهر آرام دارد اما از زیر به شدت در جریان است ایشان میفرمایند: «شهید حقانی ظاهرش خیلی آرام بود اما در محل ماموریتی خودش به شدت در جریان بود و کارهایی که انجام میدهد خیلیها نمیفهمیدند». این تعبیراز نظر من بسیار جالب است. البته مکرر از زبان مردم شنیدم که بسیار مهربان، خوش برخورد و رئوف بودند.
روایتی که درباره پدر شنیده باشید و برایتان هنوز جذابیت داشته باشد؟
جالبترین قصهاش همان اسمش است ایشان در۲ سالگی نابینا میشوند و اسمشان هم حبیب بوده است. روز عاشورا مادربزرگم ایشان را به امامزادهای در شهر قم به نام «امامزاده شاه حمزه» میبرد که همه دستههای عزاداری آنجا جمع میشدند. مادربزرگم میگوید: خدایا حبیب من راشفا بده. اگر تو شفا بدهی او را غلام تو میکنم. همان شب پدر شفا پیدا میکند و بینا میشود. از آنجا به بعد اسمش غلامحسین میشود. حقیقتاً هم وقتی به جریان زندگی پدر نگاه میکنم، احساس میکنم ایشان در راستای همان غلام بودن زندگی کردند و در همین راه هم به شهادت رسیدند. یکی از چیزهای دیگری که برایم جالب است در بحث فضای سیاسی، ایشان عضو حزب جمهوری نمیشود، با وجودی که درحزب جمهوری به شهادت میرسد وقتی ازش میپرسند: چرا عضو حزب نمیشوی؟ میگوید: من الان حزب جمهوری را قبول دارم چون در مرام امام (ره) حرکت میکند
اما ممکن است زمانی برسد که این حزب در راستای امام حرکت نکند و تعلق خاطر من به حزب باعث شود نتوانم پای حرف امامم بایستم.
از فعالیتهای پدر در زمان حیات تعریف کنید؟
بحث انس و وحدتشان با اهل تسنن در زمانی که این صحبتها زیاد باب نبود برایم خیلی جالب است اینکه عقایدشان وحدت بین شیعه و سنی بود. در بحث خارج از کشورهم شورای هماهنگی تبلیغات گروههای مختلف را به کشورهای مختلف اسلامی میفرستند و پدر به کشورهای لیبی، یمن، عربستان، مصر و سوریه میرود. با بزرگان عالم دینی آنجا جلسه میگذارند و حرف انقلاب را منتقل میکنند. چونایشان به زبان عربی تسلط داشتند برای اهل تسنن منبر عربی میروند و جلسه میگیرند. یکی از علمای بزرگ مصر در جلسهای میگوید: فکر نمیکردیم یک عالم تشیع اینقدر مسلط به مستندات و منایع اهل تسنن باشد. وقتی این گروهها از سفر برمیگردند و پدر به عنوان مسئول ساماندهی خدمت حضرت امام (ره) گزارش کار میدهد امام خمینی (ره) میفرمایند: این که میگویند انقلاب صادر شود کاری است که آقای حقانی انجام دادند. پدر از این فرمایش حضرت امام (ره) آنقدر خوشحال میشوند که مادر تعریف میکرد تا چند روز در خانه راه میرفت و میگفت: «امام راضی بود، امام خوشحال بود». در عمرم هیچ وقت پدرتان را اینقدر خوشحال ندیده بودم.
در ۱۹ سالگی به درجه اجتهاد رسید
رزق لا یحتسب که حتماً پول نیست. خداوند این رزق را وسیع میکند. مصداقش این است که ایشان در ۱۹ سالگی به درجه اجتهاد میرسد و نامه اجتهاد را از حضرت امام خمینی (ره) میگیرند.
رهبرمعظم انقلاب دربارهشهید حقانی میفرمایند: «شهید حقانی ظاهرش خیلی آرام بود اما در محل ماموریتی خودش به شدت در جریان بود و کارهایی که انجام میدهد خیلی نمیفهمیدند. » این تعبیراز نظر من بسیار جالب است. البته مکرر از زبان مردم شنیدم که بسیار مهربان، خوش برخورد و رئوف بودند
1401/03/09