گفتگو با روحانی که پزشک است؛
حجتالاسلام دکتر «عبدالرضا مسرور» پزشک «قائمشهری» و روحاني فعالي است كه علاوه بر مهندسی کشاورزی در «دانشگاه شهید بهشتی» پزشکی خوانده و پی اچ دی فلسفه از دانشگاه علوم و تحقیقات دارد.
به گزارش پايگاه خبري نهضت، حجت الاسلام دکتر «عبدالرضا مسرور» روحانی ۶۴ سالهای است که تحصیل کرده مدرسه دارالفنون است، اين روحاني تلاشگر با تمام مشكلاتي كه داشته علاوه بر مهندسی کشاورزی در «دانشگاه شهید بهشتی» پزشکی خوانده و پی اچ دی فلسفه از دانشگاه علوم و تحقیقات دارد. یکم شهریور مصادف با سالروز تولد پزشک شهیر ایرانی «بوعلی سینا» كه در تقویم،«روز پزشک» نامیده شده است. به این بهانه با این پزشک قائمشهری گفتگويي انجام دادهايم كه در ادامه تقدیم مخاطبان میشود:
هوش سرشار
مانند اغلب مردم شمال کشور لحن گرم و صمیمانهای دارد گاهی هم كه طنز چاشنی کلامش زيبايي لحنش را دوچندان ميكند. عبدالرضا مسرور متولد ۱۳۳۷ قائمشهر است و در خانوادهای که پدر معلم بوده، پررورش یافته است. از دوران کودکیاش اینطور تعریف میکند: فرزند پنجم خانوادهای ۱۳ نفره هستم، پدرم آموزگار و مادرم خانهدار بود. با همان حقوق معلمی به سختی روزگارمان سپري ميشد اما با تمام آن مشكلات، خوب درس میخواندم و خوشبختانه تمام خواهر و برادرهايم نيز تحصيلات عاليه و مدارک لیسانس، فوق لیسانس و دکترا دارند. بچه باهوشی بودم و سر کلاس تمام توجهام جلب درس بود، کلاً در خانه زیاد درس نمیخواندم. پدرم در بچگی متوجه استعداد من شد و از دبستان بیرونم آورد و با من در خانه پایههای سوم، چهارم، پنجم و ششم را کار کرد، جهشی خواندم و قبول شدم، من را در مدرسه ملی قائم شهر بهصورت رایگان ثبت نام کردند کمی که گذشت در آن مدرسه هم متوجه هوش و استعداد من شدند و گفتند این بچه حیف است اگر کسی را دارید بفرستیدش تهران تا در آنجا درس بخواند. آن زمان برادرم به تازگی در نیرو هوایی استخدام شده بود، مدیرمدرسه ملی قائم شهر به مدرسه دارالفنون نامه نوشت و من سال ۱۳۵۲ به مدرسه دارالفنون رفتم. مدرسه دارالفنون مثل مدرسه روستا نبود و شاگردان مدرسه همه با استعداد و از خانوادههای متمول و از لحاظ هوشی در سطح بالايي بودند.
از دارالفنون تا قم
حجتالاسلام مسرور با اشاره به اینکه معلمهای دارالفنون همه از اساتید برجسته کشوربودند ادامه میدهد: دکتر افتخاری جراح بیمارستان شوروی سابق و میرزا کوچک خان فعلی استاد فیزیولوژی، دکتر کوشا استاد شیمی و عبدالله موحد؛ قهرمان شش دوره متوالي کشتی جهان، مربی ورزش ما بود. از این اساتید برجسته در دارالفنون کم نبودند. سال ۱۳۵۳ در ۱۵ سالگی دیپلم گرفتم. از همان اول به فکر قبولی در رشته پزشکی بودم، اما کسی را نداشتم که من را درست راهنمایی کند. پدرم معلم روستا بود و در فامیل و روستا هم اولین فرد تحصیل کرده بودم. بعد از گرفتن ديپلم، بلافاصله در کنکور شركت كردم، آن زمان برای قبولی پزشکی در دانشگاه تهران بايد نمره ۵۱۰۰ را كسب ميكردم اما نمره ۴۹۰۰ آوردم و مهندسی کشاورزی ساری قبول شدم. بعد از گرفتن لیسانس به سربازی رفتم، چهار ماه افسر وظیفه بودم اوایل پیروزی انقلاب بود و سربازان تحصيل كرده را متناسب با رشتههایشان اعزام ميكردند من هم به جهاد سازندگی فرستادند. سال ۶۰ ، ازدواج کردم همراه با همسرم به قم رفتم آنجا تصمیم گرفتم به حوزه علمیه بروم.۱۲ سال در حوزه علمیه درس خواندم و از محضر اساتید بزرگی، همچون آیات عظام «میرزا جواد تبریزی، فاضل لنکرانی، مصباح و جوادی آملی» فیض بردم براي امرار معاش در کنار تحصيل در حوزه علميه در دبیرستانهای قم «شیمی، زمین شناسی و زیست شناسی» تدريس میکردم. همزمان در طول این ۱۲ سال به تناوب به جبهه هم میرفتم و در چند عملیات شرکت کردم با تمام اين تفاسير در كسوت معلمي هم موفق بودم و بسیاری از شاگردانم پزشکی قبول ميشدند، این موضوع به من انگیزه داد تا در کنکور شرکت کنم. چراكه دروس تخصصی تجربی را تدریس میکردم و در اين زمينه مشکلی نداشتم به هر حال کمی فیزیک و ریاضی خواندم و با رتبه ۲۰۰ در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم. سال ۷۲ تا ۷۹ پزشکی خواندم اما سنم به ۴۲ سال رسیده بود آن زمان شرط سن، براي گرفتن تخصص در علوم پزشكي قائل بودند، به همین دلیل نتوانستم تخصص بگیرم.
پزشکی و لباس روحانیت
از دکتر مسرور میپرسیم با لباس روحانیت تحصیل و کار در رشته پزشکی مشکل نبود؟ پاسخ میدهد: هفته اول دانشگاه با لباس روحانیت به سر کلاس میرفتم كم كم همکلاسیها و اساتید من را شناختند و براي من به عنوان روحاني احترام قائل بودند. درخوابگاه دانشگاه هم پیش نماز شدم، اما برای درس خواندن و رفت و آمد در بیمارستان لباس نمیپوشیدم. در این ۷ سال تحصیل با وجودی که متأهل و صاحب چند فرزند بودم همپای جوانهای ۱۸-۱۹ ساله درس خواندم و با آنها فارغ التحصیل شدم. خوشبختانه به خاطر اخلاق خوشی که داشتم ارتباطم با همکلاسیهایم بسیار خوب بود. در حال حاضر هم هر كجا كه کار کاملا مرتبط با روحانیت است مانند مسجد، منبر، حوزه علمیه یا رفت و آمد بین مردم با لباس روحانیت حاضر ميشوم، اما در مطب لباس شخصی به تن ميكنم، چراكه دوست دارم مراجعه کنندگان به من به چشم يك پزشك نگاه كنند.
پزشک خانواده
از سال ۹۱، طرح پزشک خانواده در استان فارس و مازندران اجرا شد، دکتر مسرور هم وارد این طرح شد و در حال حاضر ۲۵۰۰ نفر را تحت نظر دارد و در مطب خودش به آنها خدمات پزشکی میدهد. ۴ ساعت صبحها و ۴ ساعت بعد از ظهرها در مطب حضور دارد و بیماران را ویزیت میکند دکتر مسرور با تمام مشغلهاي كه دارد روزی چند ساعت به حوزه علمیه میرود و فلسفه تدریس میکند. او در مورد بازخوردهایی که با لباس روحانیت در قالب یک پزشک گرفته چنين ميگويد: یکبار با لباس روحانیت به بیمارستان رفتم یکی از اقوام بستری در آن بيمارستان شده بود از سرپرستار خواستم پرونده پزشکی را در اختيار من قرار دهد تا از وضعيت جسماني او مطلع شوم سرپرستار تعجب کرد که یک روحانی این درخواست را میکند. وقتی کارتم را نشان دادم که پزشک هستم تعجب کرد، ابتدا برایش قابل باور نبود، حق داشت،چراكه من را نمیشناخت. موردی هم بود منبر رفته بودم که بنده خدایی حالش بد شد و بالای سرش رفتم و احیاءاش کردم و علم پزشکی باعث نجات آن فرد شد.
نعمت همسر
حجتالاسلام مسرور به خنده میگوید: زمانی که بچه بودم پدرخدا بیامرزم همیشه میگفت تو دکتر، مهندس، آیتالله و تیمسار هستی. دانشگاه مهندسی خواندم و بعدها كه افسر وظیفه شدم و به قم که رفتم تا دروس حوزوی را فرابگيرم پدرم میگفت: پسرم مرا به تمام خواستههایم رسانده و كارنامه علمي او فقط یک پزشكي کم دارد. عمرش کفاف نداد که پزشک شدن من را ببیند.
چهار فرزند حجتالاسلام مسرور همگی تحصیل کرده هستند، اما هیچکدام راه پدر را نرفتهاند و پدر انتخاب راه را به خودشان سپرده است. در پایان این پزشک از همسرش که سالها با او همراه و همپا بوده تشکر ویژه میکند و میگوید: به قول علامه طبا طبایی (رحمة الله علیه) كه مي فرمودند: «خانمم عامل پیشرفت من است». خانم من نيز مهمترين عامل پيشرفت من است همسر من بانوي خانه داری است که همیشه هواسش به زندگی و بچههایم بوده و شرایط را برای من و فرزندانم مهیا کرده است. هرچه دارم به خاطر نعمت همسرم است. من مدام در مطب و سرکار هستم و همه امورات منزل برعهده ایشان است و اگر صبوری و مهرباني همسرم نبود شاید من نمیتوانستم با فراغ بال به تحصیل و کارهایم بپردازم.
1401/06/01