حوزه هنری | در ۳۴۰ اُمین شب خاطره بیان شد؛
تازهترین برنامه شب خاطره حوزه هنری با عنوان «رد خون» با هدف گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مظلوم امنیت، پنجشنبه ۵ آبان ماه در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.
تازهترین برنامه شب خاطره حوزه هنری با عنوان «رد خون» با هدف گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مظلوم امنیت شب گذشته پنجشنبه ۵ آبان ماه در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد..
به گزارش نهضت، ۳۴۰ اُمین برنامه شب خاطره حوزه هنری با موضوع شهدای مظلوم امنیت با حضورو خاطره گویی همسر شهید حسین تقی پور (شهید امنیت)، دختر مرحومه مرضیه حدیدچی (طاهره دباغ) وسردار محمد کوثری فرمانده اسبق قرارگاه ثارالله برگزار شد.
سوغات کربلا
نخستین راوی شب خاطره حوزه هنری ، خانم آذروند همسر شهید حسین تقی پور بود که در جریان اغتشاشات اخیر در محله تهران پارس به دست اغتشاشگران به طرز فجیعی به شهادت رسیده است. دردناکترین قسمت شهادت این شهید نحوه شهادتش نبوده بلکه شبی است که که برایش در محل حجله میزنند و در منزلش مجلس سوگواری برپا میشود و همزمان جماعتی اغتشاشگر پشت در خانه شان ایجاد رعب و وحشت میکنند.همسر شهید تقی پور با صلابتی که فقط از یک قلب صبور برمی آید سخنانش را با جمله سردار قاسم سلمانی آغاز کرد که ما ملت امام حسینیم، ما ملت شهادتیم. به گفته همسر شهید این جملههای حاج قاسم در زندگی شخصی آنها خیلی تاثیر داشته است. شهیدی که شب رحلت حضرت رسول (ص) و شهادت امام جعفر صادق (ع) به شهادت رسید و روز شهادت امام رضا (ع) پیکرشان تشییع شد. این آرزویی بود که شهید حسین تقی پوردر روز اربعین از خداوند در خواست کرده بود.
وی ادامه داد: روز اربعین امسال یکی از دوستان حسین آقا که به کربلا مشرف شده بود تماس تصویری گرفت و از حسین آقا درباره سوغاتی سوال کرد. حسین آقا کمی شوخی کرد و گفت: خودت میدانی من چه میخواهم مهر و تسبیح که در همه خانهها هست. دوستش منظورش را متوجه شد و گفت: میدانم که شهادت را میخواهی. حسین آقا تکه کلام معروفش را گفت که آقاسید زدی تو خال. ایشان شهادتشان را روز اربعین از سیدالشهدا خواستند و به آرزویشان هم رسیدند. با توجه به اینکه ایشان چند سال قبل برای مدافع حرم کارهایشان را انجام داده بودند من انتظار شهادت ایشان را در سوریه داشتم، اما قسمت شان این بود که اینجا شهید شوند.
نماد غیرت
شهید حسین تقی پور کارگر یک شرکت خودروسازی بود که همزمان در بسیج هم فعالیت میکرد. خانم آذروند با بیان اینکه ما ترک زبانها بسیار با غیرت هستیم و ایشان غیرتشان را تمام و کمال نشان دادند و برای نجات دوستشان از جانشان گذشتند. همسر شهید از روز شهادت همسر اینطور تعریف کرد: صبح شنبه به قاعده همه روزها ساعت ۵ و نیم صبح راهی محل کارش شد. موقع خدا حافظی رو به من کرد و گفت: حاج خانم حلالم کن شاید برنگشتم. عادت داشت در طول روز چندین بار با من مدام تماس میگرفت و احوالی میپرسید و اگر خبری بود میداد. همیشه ساعت حدود ۲ و نیم به منزل میرسید، اما آن روز ساعت ۴ و ۳۱ دقیقه پیام داد که سلام خسته نباشید حلالم کن، دیدار به قیامت. بعد از دیدن پیامشان تماس گرفتم و با همدیگر صحبت کردیم. بعد از آن هم چندین بار این تماسها ادامه داشت. آخرین تماس ما ساعت ۱۹ و ۵۲ دقیقه شب بود که سراغ پسرمان را گرفت که نگذار امروز بیرون برود شلوغ است. گفتم: عرشیابه باشگاه میرود و برمی گردد. ساعت ۱۰ که عرشیا از باشگاه آمد با پدرش تماس گرفت، اما تماس و پیامهای ما بی پاسخ ماند. ما از همه جا بی خبربودیم و ایشان ساعت ۹ و نیم شب به شهادت رسیده بود. صبح یکی از همکارانش تماس گرفتند که قرار است خانواده شما را به مشهد ببریم مدارک را بفرستید. من هم گفتم: تا آقای تقی پور اجازه ندهد من نمیتوانم مدارک را برای کسی بفرستم. باز به گوشی حسین آقا تماس گرفتم و پیام دادم و باز تماسهای من بی پاسخ ماند. ساعت ۱۲ و نیم ظهر که مهیای نماز شده بودم دوستان و اقوام با خبر شهادتش آمدند. آن روز او در خیابان انقلاب تشییع میشد و من بی خبر بودم. تا امروز سعی کردم گریه نکنم اگر اشکی ریختم برای امام حسین (ع) بوده است.
مادربزرگ قهرمان انقلاب
۲۵ آبان ماه مصادف با ششمین سالگرد مرحومه خانم مرضیه حدیدچی معروف به طاهره دباغ است. خانم دباغ که به او لقب مادر بزرگ انقلاب داده اند از شاگردان آیت الله سید محمدرضا سعیدی بود که پیش از انقلاب سالهای مدیدی را در زندانهای شاهنشاهی سپری کرد. رضوانه دباغ فرزند دوم خانم دباغ دومین مهمان شب خاطره بود که به نقل خاطرات مادر پرداخت. رضوانه دباغ با اشاره به اینکه خانم دباغ ۸ فرزند دارند و در زمان دستگیری فرزند اول ۱۵ سال و فرزند آخر ۳ سال و نیمه بودند با تاکید بر نقش همسر دباغ در سالهای مبارزه اضافه کرد: وقتی بچهها بزرگتر شدند پدر، مادر را در حوزه علمیه ثبت نام کردند و مادر شاگرد آیت الله سعیدی بودند. مدتی که گذشت تداخل درس خواندن و زندگی خانوادگی باعث شد مادر درس حوزه را رها کنند. آیت الله سعیدی پدر را صدا میکنند و پدر که خدمت ایشان میرسند میپرسند: دلت نمیخواهد یک تجارت پرسود کنید؟ پدر میگوید: قربون جدت بروم من سرمایه زیادی ندارم. آیت الله سعیدی میگوید: سرمایه شما خانم دباغ است. پدر میگوید: این شما، این مرضیه و این اسلام.
سرباز فداکار
رضوانه دباغ از ماجرای دستگیری خانم دباغ اینطور یاد کرد: زمانی که ساواک به منزل ما ریخت تا ایشان را دستگیر کند مادر همه چیز را خوب مدیریت کرد. مادر به بهانه اینکه بچههای من سرشان لخت است در اسرع وقت مدارک را پنهان کردند. حتی یادم میآید عمه پیری داشتیم که بیمار بود مقداری مدارکرا در زیر متکای ایشان قرار قرار دادند. ۱۴ ساله بودم که دستگیر شدم. وقتی در زندان ماموران ساواک حجاب ما را بر میداشتند مادر از پتو به عنوان حجاب برای من و خودشان استفاده میکرد. بازجوها ما را مادر- دختر پتویی صدا میکردند. مادر روحیه خستگی ناپذیری داشتند. وقتی میخواهم مامان را تعریف کنم میگویم: مادری مهربان و الگوی حقیقی یک زن و همسر نمونه و سرباز فداکار انقلاب که برای اسلام سراز پا نمیشناخت. با اجرای گروه سرود کودک و نوجوان و نمایش تک نفره همسرشهید سرلشکر فرامرز کوهی معروف به عروس سه روزه، ۳۴۰ امین شب خاطره ادامه یافت.
شهید هادی و نیازمندان
سردار محمد کوثری فرمانده اسبق قرارگاه ثارالله با تعریف خاطراتی از شهید ابراهیم هادی و شهید حسن طهرانی مقدم یاد و خاطره این شهیدان را زنده کرد.
سردار کوثری با بیان اینکه شهید ابراهیم هادی معلم ورزش و باستانی کار بود، به نحوه آشنایی اش با این شهید پرداخت و گفت: آشنایی ما به آبان ۵۹ در شهر سرپل ذهاب برمی گردد. یادم میآید با دو نفر از دوستان به مقر آنها رفتیم. نزدیک صبح بود. صدای مرشد میآمد. وارد که شدیم یک جوان خوش هیکل را دیدیم که با قابلمه ضرب گرفته و ۱۴-۱۵نفر با کلاشینکف مشغول ورزش صبحگاهی هستند. ابراهیم با دوست ما بچه محل بودند خوش و بشی کردند و وقتی فهمیدند راهی تهران هستیم روی یک برگه ۵ اسم و ۵ نشانی نوشتند و ۱۸۰۰ تومان پول را دادند و گفتند: این حقوق معلمی من است، به منزل این ۵ نیازمند میبری. بار دوم سال ۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهید هادی به من گفت: محمد از خدا شهادت را خواستم. گفتم: آن شاالله دهها سال عمر کنی. گفت: از خدا خواستم با شهادت بروم و بدنم مثل حضرت فاطمه (س) در بیابانها بماند. بعد از پایان جنگ من خودم لااقل ۳ بار با گروه تفحص به آن منطقه رفتم و خیلی از شهدا را یافتیم به جز ایشان.
پشتکار شهید طهرانی مقدم
فرمانده اسبق قرارگاه ثارالله به پشتکار شهید حسن طهرانی مقدم در ساخت موشک اشاره کرد و گفت: با حسن طهرانی مقدم در طلاییه زمانی که ایشان دانشجو بود آشنا شدم. آن موقع تلاش کرد با یک موشک ابداعی دشمن را هدف قرار دهد، اما نشد، اما همان روز گفت: من موشک میسازم و بالاخره ساخت.
در پایان سردار کوثری از وحشت دشمن از پیشرفت کشور و از تلاشی که برای ایجاد نا امنی ایران دارد گفت واذعان کرد: ما در این مسیر راضی هستیم جانمان را بدهیم تا مردم از اهداف پلید دشمن آگاه شوند.
پایان بخش برنامه شب خاطره اجرای گروه سرود نوجوانان بود که با تشویق حاضران در نشست روبرو شد.
1401/08/08