گفتگو با «قدسیه پایینی»؛
رمان«سنگ» نوشته «قدسیه پایینی» اثری تاریخی و روایتگر زندگی «زرعةبن ابان» یکی از سپاهیان لشگر عمربن سعد در واقعه عاشورا است.
به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، قصه سنگ از خانهی «شاکیه»،زنی در شهر دمشق آغاز میشود. «زرعه» سنگتراش مهمان و عاشق شاکیه شده است. زرعه برای جلب محبت شاکیه میخواهد از او تندیسی بسازد پس به دنبال سنگی مناسب میگردد. شاکیه او را به سراغ تاجری به نام« ابنطفیل» میفرستد تا سنگی سفارش دهد. پس از مدتی، زرعه از وجود سنگ خونی در کاخ باخبر میشود و عزمش را جزم میکند که آن سنگ را به دست بیاورد. او شبانه با دو نفر وارد کاخ میشود و سنگ را میدزدد..... قدسیه پایینی» اولین کتابش خاطرات مینیمال« حاج آقا ابوترابی» است که سال ۹۴ منتشر شده و بعد از آن کتاب« آمبولانس ۵ ضلعی»، « افرا» و« خاطرات شهید مصطفوی» را به چاپ رسانده است. رمان« سنگ» اولین رمان این نویسنده جوان، منتخب کتاب سال عاشوراست. گفتگوی ما را بخوانید
...........
از چگونگی شکلگیری رمان بگویید؟
ایده رمان از کارگاههای استاد« شاکری» شکل گرفت، ایام محرم بود و تصمیم داشتیم به طور جمعی داستان را بنویسیم و بحث بر سر این بود که چطور از زاویه جدیدی به موضوع عاشورا نگاه کنیم. در بحثهای گروهی نگاه کردن از زاویه قاتلان و کسانی که امام آنها را لعن کرده بود مطرح شد که و هرکدام از دوستانی که در آن کارگاه بودند بعد از مطالعه و تحقیق یکی از این افراد را انتخاب کردند کسی که من انتخاب کردم« زرعه بن ابان» بود، کسی که روز عاشورا به امام حسین(ع) تیری پرتاب میکند و صورت سیدالشهدا(ع) خون آلود میشود و امام زرعه را نفرین میکند: خدایا زرعه را نیامرز و تشنه بمیران. بعد از ماجرا عاشورا دچار مرض« استقا» میشود و در نهایت هم با همین مرض از دنیا میرود، این خط روایی حقیقت که در تاریخ نقل شده است بقیه ماجرا یک فضای تخیلی است که روی بستر عاشورا شکل گرفته است.
چقدر داستان برپایه واقعیت و چقدر ساخته ذهن شماست؟
هسته اصلی داستان واقعی و برمبنای واقعیت عاشورا هست ولی اینکه این آدم سنگ تراش بوده و رفته به شام و اتفاقاتی برایش افتاد اینها جز تخیل بوده است، سیر داستان و ماجرایی که در شام طی میکند تخیلی است.
نوشتن رمان چقدر طول کشید؟
رمان تقریباً از یک محرم تا محرم طول کشید، ولی فرایند ویرایشش بیشتر طول کشید. این مدت کتابهای تاریخی زیادی میخواندم و صحبتهای علما و بحثهایی که درمورد عاشورا داشتند را یا میخواندم یا میشنیدم ولی چون زاویه دید متفاوتی داشت نقطه ورود به داستان را پیدا نمیکردم. هرجور که میچرخیدیم ما شیعه و محب امام حسینیم، از زاویه قاتلی که میخواهی شخصیت پردازیاش کنی نقطه ورود را پیدا نمیکردم. در نهایت هم چند جمله اول کتاب باب ورود به کتاب شد هنوز هم سختترین کلمات این کتاب کلمات ابتدایی است. سنگینترین قسمت کتاب همین بود: « من حسین را کشتم! در همه تیرهایی که به سمتش پرتاب شد شریک بودم، در همه نیزههایی که بر پهلویش فرود آمد شریک بودم.من حسین را کشتم،... آب، چرا هیچکس آب به دستم نمیرساند؟ »
خاطرهای از زمان نگارش رمان دارید؟
خیلی از قسمتهای کتاب تکههای کوتاهی از عاشورا دارد، نفس گاههای من آن تکهها بود. در بین آن حجم رذالت و خشونت که وجود داشت آن تکههایی که برمی گشت و روایت امام را میکرد نفس کشیدن بود و تمام آنها در مجالس روضه نوشته شد. یعنی در دهه محرم و در مجالس روضه؛ یعنی رزق آنجاها بود. نوشتن این کتاب سخت بود ولی یک مداومت دائمی با روضهها و کتابهایی که درباره عاشورا شده، به من داد. خیلی دوران پر برکتی بود وقتی ازش خارج شدم متوجه شدم که چه چیزی در آن لحظات داشتم الان هم تمام تلاشم را برای برگشت به آن فضا میکنم.
مهرماه امسال برگزیده بخش داستان کتاب سال عاشورا شدید، همچنان این مسیر را دنبال میکنید؟
در حال حاضر مشغول نگارش خاطرات یکی از مدافعین حرم تیپ فاطمیون هستم که اگر تمام شود، ان شاالله سعی میکنم روایتی را برای جبهه مقابل امام حسین(ع) داشته باشم. داستانی که میخواهم کار کنم روایت پس از عاشوراست از جانب کسانی که با امام حسین(ع)می جنگند.
فرهنگ عاشورا کجای ادبیات داستانی ما قرار دارد؟
بسیاری از نویسندگان قبل از انقلاب با اصل اسلام زاویه داشتند و هرجایی که وارد بحث عزاداری و روضه خوانی میشدند تحقیر و فضای هجو داشتند. ولی بعد از انقلاب این فضا عوض و فرهنگ غالب عاشورایی وارد بحث داستان و در دهه ۶۰ وارد فضای داستاننویسی دفاع مقدس شد. همانندسازی فرهنگ رزمندگان ایران در تعامل با فرهنگ عاشورایی شکل گرفت و نمادسازیهایی اتفاق افتاد. این بحث نگاه داستانی به ماجرا عاشورا به تدریج اتفاق افتاد. منتها خود این فضا هم ماجرا جدیای دارد، کتابهایی که تا به حال نوشته شده کم نیست اتفاقاً در چندسال گذشته خیلی گسترده شده و در لایه بررسی افرادی است که دور از ماجرا عاشورا بودند، مثلاً اصحاب، افرادی که در کوفه یا مدینه بودند. نگاه از زاویه دید افرادی بوده که فاصلهای با اهل بیت دارند که این کاملاً درست هست. چندتا دلیل جدی دارد اینکه نزدیک شدن به ساحت معصوم عملاً امکان ندارد، مثلاً ما از زاویه دید امام حسین(ع) یا حضرت عباس بنویسیم، این زاویه دید عملاً برای ما امکانپذیر نیست. چون سطح وجودی این بزرگواران در سطحی است که فهم من انسان عادی به آن نمیرسد و لایه عصمت هم اضافه بشود. برای همین من یک انسان عادی درکی از نگاه معصوم به عالم ندارم، برای همین نمیتوانم از زاویه دید آنها نقل کنیم.
اتفاقاً در سالهای اخیر جریانی شکل گرفته که سعی دارند از آن زاویه داستان را نقل کنند، نظر شما چیست؟
اتفاقی که میافتد این است که مثلاً حضرت زینب(س) را مانند خواهر برادر از دست داده باید نگاه کند تا بتواند بنویسد، یا مثلاً امام حسین(ع) را در مواجه با بدن حضرت ابوالفضل باید در سطح یک انسان معمولی که برادر از دست داده پایین بیاورند تا بتوانند شبیهسازی و نقل قول کنند این اتفاق خطرناکی است. شکستن حدود بدون آگاهی و علم، منجر به پایین آوردن امام معصوم در حد یک انسان معمولی میشود. بخش مهم ماجرا این است که قول و فعل امام معصوم حجت به حساب میآید، اگر معصوم کاری را انجام بدهد یا ندهد پایه فقه میشود، اگر ما در یک داستان تخیلی بیاییم نسبنی به امام معصوم بدهیم چند نسل بعد تبدیل به متن حقیقی و تاریخی میشود و یک انحراف و بدعت اتفاق میافتد.
بهعنوان سؤال آخر، از کتابتان بازخورد خاصی گرفتید؟
زیاد، موضوع کتاب چون خاص و غیرقابل باور برای خیلی هاست، احساس نفرت ایجاد کرده و بعضی این نفرت را به شخص بنده نشان دادهاند! بعضی هم بیانش کردند و این برای من باعث خوشحالی بود. چون میدیدم موفق شدم احساس نفرت نسبت به این آدم را در مخاطبم ایجاد کنم. یک اتفاقی که چند دهه است در ایران مرسوم شده که شخصیت سیاه و سفید نداریم، همه شخصیتها خاکستریند و باید با همه باید همزاد پنداری کرد! اینکه هر آدمی با توجه به یکسری توجیهات کارهایی را انجام میدهد و ما باید درک کنیم این فرهنگ در عرصه عمومی هم وارد شده است. زمانی که داستان را شروع کردیم این فضا خیلی جدیتر بود. وقتی به حقیقت ماجرا از زاویه یک مسلمان نگاه میکنیم من براساس حق و باطل باید مودت و برائت را تعریف کنم، چون انسان همیشه در حال حرکت است نمیتواند در نقطه ثابتی بایستد، من اگر به سمت چیزی که دوست دارم حرکت کنم از سمت چیزی که مخالف آن است به هر حال فاصله میگیرم. من اگر امام حسین(ع) را دوست دارم نمیتوانم قاتلش را دوست داشته باشم. اگر حرام الهی اتفاق میافتد من میتوانم بگویم آن آدم بنا بر چه دلایلی و در چه شرایطی مرتکب این عمل شده ولی معنیاش اصلاً این نیست که بگویم آن حرام اشکالی ندارد. البته آدمها براساس حب درونیشان به سمت انسان با هر موضوعی حرکت میکنند و من اگر حواسم نباشد اینها با هم قاتی میشوند. چیزی که به امام حسین(ع) میگویند: « دلهایشان با تو، شمشیرهایشان بر روی تو»
1400/10/26