مادر شهید مسعود اوحدی:

عشق به اهل بیت (ع) و انسان دوستی؛ سرمشق مادرانه من بود

صدیقه حجتی مادر شهید مسعود اوحدی و آزاده سعید اوحدی است علاوه براین پسر کوچکترش وحیدرضا هم سابقه حضور در جبهه را دارد به مناسبت روز مادر با این مادر صبور و سرافراز گفتگو کردیم.

 

عشق به اهل بیت علیهم السلام و انسان دوستی سرمشق مادرانه من بود

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، مادران نماد زیبایی و شکوه خلقت هستند، نشانی از جمال الهی و بهترین دلیل عشق خدا به بنده؛ مادران صبور، دلسوز و مهربان و قوی هستند شرح صفاتی که یک مادر در خود دارد در کلام نمی‌گنجد، در این بین مادران شهید به صفات دیگری نیز مزین هستند، ایمان، استقامت، ولایت پذیری، محبت به اهل بیت علیهم السلام و... بنابراین تمام این ویژگی‌ها، آنان را به بهترین مصداق الگو پذیری از ام الائمه حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها نه تنها برای مادران بلکه برای حقیقت جویان و ژرف اندیشان این مرزوبوم و حتی فراتر از آن مبدل ساخته است به همین دلیل و به مناسبت سالروز تولد حضرت زهرا سلام الله علیها گفتگویی با صدیقه حجتی، مادر شهید مسعود اوحدی تر تیب دادیم که از نظرتان می‌گذرد.

خودتان را معرفی بفرمایید؟

من صدیقه حجتی متولد ۱۳۱۶ شهر بروجرد هستم پدرم روحانی و مادرم از نوادگان میرزای قمی بودند، پدرم هنگامیکه من هفت ساله داشتم، فوت کردند.بعد از فوت پدرم نگهداری و تربیت من بر عهده برادر بزرگتر و مادرم بود، تازمانی که ازدواج کردم.

چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟

من سال ۱۳۳۱ هجری شمسی ازدواج کردم همسرم دبیر بودند، دو سال بعد از ازدواج فرزند اولمان که دختر بود به دنیا آمد بعد از آن سال۱۳۳۵ پسر م سعید و سال ۱۳۳۷ پسر دومم مسعود به دنیا آمدند؛ مسعود در شناسنامه اسمش محمد حسین بود اما در خانه مسعود صدایش می‌کردیم، فرزند آخر هم وحیدرضا بود که سال۱۳۳۹ متولد شد.

کمی از پسرانتان بگویید و اینکه چگونه عازم جبهه شدند؟

هرسه پسر من با هم و در یک روز به جبهه رفتند هرچند این مسئله برای من و پدرشان بسیار سخت بود اما با این شرایط همواره مشوق آنها بودیم. چراکه امر خدا بود و بچه‌ها باید به جبهه‌ها می‌رفتند. پسر اولم سعید در امریکا مشغول تحصیل بود بعد از اینکه انقلاب شد، تحصیلاتش را نیمه‌کاره گذاشت و به کشور برگشت و با آغاز جنگ تحمیلی به همراه برادرانش به جبهه‌ها عازم شد. پسر دومم مسعود در رشته مهندسی عمران تحصیل کرد، یک ترم مانده بود که کارشناسی ارشد را تمام کند تصمیم گرفت به جبهه برود، وقتی که می‌خواست به جبهه برود به من گفت چون ازدواج یک امر الهی است من می‌خواهم حتما ازدواج کنم، دقیقا یک هفته قبل از اعزام به جبهه در یک مراسم کاملا مذهبی و ساده عقد کرد، مهریه همسرش هم همان مهریه حضرت زهرا بود، تمامی هدایا سر عقد را هم به جبهه‌ها هدیه کرد. وحیدرضا پسر کوچکترم مرحله اول کنکور را با موفقیت پشت سر گذاشته بود اما برای مرحله دوم نماند همراه با برادرانش به جبهه رفت.

برای شما سخت نبود همزمان هر سه پسر منزل را ترک کردند؟

هجران و دوری از فرزند برای هر مادری جانکاه است برای من هم این اتفاق بسیار سخت بود، روزی که می‌خواستند بروند من گفتم حداقل به خاطر پدرتان یکی از شما پسرها بمانید آنها به من گفتند ما هر کدام به خاطر وظیفه‌ای که بر عهده‌ داریم به جبهه می‌رویم و نهایتاً هر سه را در یک روز برای اعزام به جبهه بدرقه کردم در عملیات والفجر مقدماتی که هر دو حضور داشتند و خط‌شکن بودند پسر اولم اسیر شد و پسر دومم به شهادت رسید.

اخلاق پسر دومتان آقا مسعود که به شهادت رسیدند چگونه بود؟
پسردومم مسعود بسیار عاطفی و مهربان بود، همیشه به من و پدرش ابراز محبت می‌کرد من همچنین چیزی را واقعاً خیلی کم در بچه‌ها دیده بودم، اهل دعای کمیل و ندبه هم بود و حتماً برای نماز به مسجد می‌رفت همچنین به بچه‌های کوچک احترام می‌گذاشت و در سلام به کودکان همیشه پیش قدم بود باید بگویم واقعا خوش برخورد بود و تمام مردم محل و دوستانش از صمیم قلب او را دوست داشتند. مسعود اهل خدمت به محرومین بود، به مردم فقیر خیلی خدمت می‌کرد قبل از انقلاب به مناطق محروم بروجرد می‌رفت و به مردم کمک می‌کرد من ابتدا اطلاعی نداشتم اما وقتی متوجه شدم من هم همراهش رفتم چراکه می‌خواستم در ثوابش شریک باشم، یادم می‌آید آن روزها یک بار همراه مسعود به خانه یک زوج خیلی فقیر که هر دو نابینا بودند و هیچ چیزی نداشتند رفتیم هرکدامشان روی یک تکه پارچه نشسته بودند، من بعد از اینکه از آنجا که برگشتیم گریه من بند نمی‌آمد واقعا ناراحت شدم لذا سعی کردم کمک‌هایم را از فقرا دریغ نکنم و تا امروز نیز توفیق خدمت به محرومان از من سلب نشده است. این حس با کمک مسعود در من شکوفا شد.

آقا مسعود در کدام عملیات شهید شدند؟ چگونه از شهادتشان باخبر شدید؟

در عملیات والفجر مقدماتی حدود چهار ماه بعد از اعزامشان برگزار شد، سعید اسیر و مسعود شهید شد، وحیدرضا هم جراحت جزئی برداشت، من شبی خواب دیدم به مشهد رفتم، در عالم خواب خودم را در بیابانی وسیع دیدم که رودخانه‌ای میان آن وجود داشت پلی روی رود خانه وجود داشت که بسیار باریک بود من توانسم از پل عبور کنم فرزندم مسعود را صدا زدم او به نزد من آمد من را رودوشش گذاشت و از داخل آب عبور کرد زیبایی و رنگ های رودخانه نهایت نداشت بیدار که شدم به پذیرایی آمدم، دیدم مبل‌ها را بیرون می‌برند از همسرم سؤال کردم چه خبر شده؟ گفت: «مگر خبر نداری داماد را دارند می‌آورند».گفتم مسعود شهید شده؟ ایشان تایید کرد همان لحظه گفتم برای من مهر بیاورید و سجده شکر به‌جا آوردم، باید بگویم بزرگترین غم دنیا از دست دادن فرزند است اما من و همسرم به هم قول دادیم که به هیچ عنوان گریه نکنیم چراکه خداوند در قرآن می فرمایند شهیدان زنده هستند و نزد خداوند روزی می‌گیرند، خدا را شکر تا به امروز نیز بر سر قولمان ماندیم، حتی من برای مراسم مسعود به جای لباس مشکی، یک لباس سبز پوشیدم.

نحوه تربیت بچه‌ها در خانه چگونه بود؟ مسائل مذهبی را چگونه آموزش می‌دادید؟
این سوال را خیلی از من می‌پرسند واقعیت این است که ما در خانه اکثر اوقات با بچه‌ها درمورد مسائل مذهبی و مهربانی اهل بیت علیهم السلام صحبت می‌کردیم اما اجباری نداشتیم که آنها به مسجد و یا هیئت بروند فرزندان من خودشان راه ولایت را با عشق پذیرفتند البته سعی می‌کردیم با رفتار و عمل به فرزندان نکاتی را آموزش دهیم. من بچه‌هایم را از سن شیرخوارگی به مجلس عزای اباعبدالله حسین می‌بردم این‌ها چیزهایی بود که خود من در خانواده یاد گرفتم، همان‌طور که گفتم من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و قبل از به تکلیف رسیدن نماز و روزه را به جا می‌آوردم، هرچند در آن سن اجباری برای ما نبود، اما همیشه به خاطر این رفتارها تحسین می‌شدیم زمانی که من روزه می‌گرفتم خانواده خوراکی‌هایی که من دوست داشتم را برای افطار تهیه می‌کردند و به این وسیله مرا تشویق می‌کردند. خود من هم بعدها در رابطه با تربیت فرزندانم همین مسائل را رعایت می‌کردم البته نقش پدرشان نیز بسیار مهم بود.پدرشان به معنای واقعی با بچه‌ها دوست بود و محبت اهل بیت علیهم السلام را در قلوب فرزندانمان مشتعل کرد.

به‌عنوان آخرین سؤال اگر نکته یا توصیه‌ای برای مادران دارید بفرمایید؟

پرورش بچه‌ها نباید با زور و اجبار باشد باید با آرامش و منطق به فرزندانمان مسائل را آموزش دهیم زندگی شهدا بهترین روش برای تربیت است چراکه با آزادگی، اندیشه و معنویت راه تعالی را طی کردند حتی من در مصاحبه ای پیشنهاد کردم وصیت نامه شهدا در کتاب‌های درسی منتشر شود تا فرزندان این سرزمین با راه و رسم شهدا آشنا شوند و بدانند چنین جوان‌های بودند من معتقدم اگر شهدا و سبک زندگیشان به خوبی به جوانان معرفی شوند جوانان خود بهترین راه که همان راه شهداست انتخاب می‌کنند.

1400/11/03