در پی حادثه تروریستی شهر کرمان به رشته تحریر در آمد؛
در پی حادثه تروریستی شهر کرمان، یکی از دانش آموزان مدارس دخترانه دوره دوم علوم و معارف اسلامی صدرا دلنوشته ای را به رشته تحریر درآورد.
به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، خانم فاطمه عمادی از دانش آموزان مدارس دخترانه دوره دوم علوم و معارف اسلامی صدرا دلنوشته ای را کتابت کرد.
متن این دلنوشته به شرح زیر است:بسم رب الشهداء والصدیقین
مسیر هر لحظه شلوغ و شلوغتر میشد. چگونه میشود یک نفر تا این حد عاشق و دلباخته داشته باشد؟
هر چه به مقصد اصلی نزدیکتر میشدند تپش قلبها بیشتر و قدمها تندتر میشد. جمعیت آنقدر زیاد بود که انتهایی نداشت. مانند دریایی که نقطهی پایانش نامشخص است.
هر قسمتی را نگاه میکردی، یکی نوزاد چند ماههاش را در آغوش گرفته بود، یکی دست دختر ۳ سالهاش را در دست داشت. دیگری پرچم به دست قدم برمیداشت. پسری مادرش را سوار بر ویلچر حرکت میداد و.... از جای جای ایران آمده بودند. محجبه و بدحجاب، زن و مرد، پیر و جوان، کوچک و بزرگ، همه بودند.
بوی چای آتیشی، بوی غذا، بوی اسپند همه جا را پر کرده بود. صدای مداحی و رجز گوش هایت را نوازش میداد. همه خوشحال بودند از اینکه به دیدار سرباز جان بر کف اسلام میروند تا عید و شهادتش را تبریک بگویند؛ که یک بار همه چیز تغییر کرد.
گریهها و نالهها، جای خندههای چند دقیقهی قبل را گرفتند. طنین زیبای مداحی و رجزخوانی، جایشان را به صدای مهیب و هولناک انفجار دادند. دیگر خبری از بوی چای آتیشی و اسپند نبود، اما تا دلت بخواهد، بوی خون و باروت به مشامت میخورد.
تا چشم کار میکرد جنازه بود و جنازه. خیابان مملو از بدنهای غرق در خون بود. هرجا را نگاه میکردی عزیزی بر زمین افتاده. کوچک و بزرگ. آن طرفتر کودکانی را میدیدی که با چشمان پر از اشک در پی خانوادهشان میگشتند. پدر و مادری که با وجود جراحت دربهدر دنبال بچههایشان بودند.
عجب روز مادری شد. پدرهایی که دیگر به خانه بازنگشتند. کودکانی که در آغوش مادر سادات آرام گرفتند و مادران و زنانی که هدیهشان از زهرای اطهر (س)، شهادت بود.
خوش به سعادت کودکانی که از این پس هم بازی علی اصغر شش ماهه و رقیه سه ساله اند. خوش به سعادت جوانانی که علی اکبر گونه بار سفر بستند و پرکشیدند.
چه روضهی مجسمی. کربلا باز هم تکرار شد.
خوش به سعادت دختران شهیده و بد به حالِ ما. مایی که باز هم از قافلهشان جاماندیم و چیزی جز حسرت و اشک نصیب مان نشد. خوش به حال فائزه، دختری که خواست شهادت را عینی به دانش آموزانش یاد دهد.
میبینی؟ شهادت پیر و جوان، زن و مرد، پلیس و دکتر، معلم و دانش آموز، طلبه و بسیجی نمیشناسد. اگر لایقش بودی سرنوشتت خواهد شد و اگر لیاقت نداشتی..
میتوان با رنج فراوان این غم بزرگ را تحمل کرد، اما، اما چیزی که نمک میشود بر زخمها و سنگینی میکند روی قلبها، خنده و شادیِ کسانی ست که یک عمر آنها را هموطن خود میخواندی. امان از دل زینب (س). امان از دل رقیه (س).
با همهی سختیاش آن روز جانسوز سپری شد و حال، مردم غیور و شهید پرور ایران به راه منتهی به مزار سرباز شجاع ایران ادامه میدهند. بدون هیچ ترس و واهمهای. آمدند تا این مسیر خالی نماند. آمدند تا نشان دهند ما شوق شهادت داریم. آمدند تا بگویند حاج قاسم عزیزِ ماست و ما هرگز عزیزمان را رها نخواهیم کرد. آری ما ملت شهادتیم؛ و چه زیبا گفت پیرِ ما خمینی کبیر (ره): بکشید ما را ملت ما بیدارتر میشود.
رقص جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
شادی روح شهدای حادثه تروریستی کرمان، صلوات ...
۱۴ دی ماه ۱۴۰۲
فاطمه عمادی
1402/10/16