سازمان سینمایی سوره | از امروز ۳ اردیبهشت؛
انیمیشن «رویاشهر» به سینماها آمد
روایتهایی از فعالیت جهادی شهید اصلانی از زبان دوستش
صحبت از شیشه عطری است که درش گُم و عطرش پخش شده باشد. از آینهای که اگر شکست و صد تکه شد باز هم آینه است با این تفاوت که حالا صد آینه داریم نه یکی. اینها وصف شخصیت حجت الاسلام شهید «محمد اصلانی» از زبان یکی از دوستان جهادی اوست که میگوید: «حاجی همیشه آبرویش را خرج آبروی فقرا کرد.»
به گزارش گروه روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، چند سالی است که مشکلات حاشیه نشینی در شهر مشهد، گروههای جهادی را برای خدمت به محرومان حاشیه نشین به صف کرده است. این محدودهها به ۷ پهنه تقسیم شد و مسئولیت هر پهنه برعهده یک فرمانده جهادی قرار گرفت. یکی از آن ها، پهنه «صبا» یا همان محدوده محله «سیدی» مشهد و اطرافش است که محرومیت زدایی اش را حجت الاسلام شهید «محمد اصلانی» برعهده گرفت. شهیدی که در حادثه تروریستی حرم رضوی همراه دو روحانی دیگر به دست یک جوان تکفیری مورد حمله قرار گرفت و به درجه شهادت رسید.
پهنهای که این روحانی خدمت در آن را برعهده داشت، محدوده بزرگی است که «مجید حبیب» یکی از دوستانش که گفتگویی با او داشته ایم درباره اهمیت و سختی خدمت در این پهنه میگوید: «این پهنه چیزی حدود ۲۶۰ هزار نفر جمعیت دارد. تقریباً معادل شهرستان سبزوار. کار در این پهنه آسان نبود، چون تعداد محرومان و جمعیت محله کم نبود. حاج آقا اصلانی، اما با عشق و اشتیاق؛ دل و جان پای کار بود. خیلی کار روی سرش بود، اما همیشه با لبخند و «بفرما، جانم!» پاسخ همه را میداد. جوری کار میکرد که هر کس گره به کارش میافتاد، با دلی مطمئن شال و کلاه میکرد و میگفت: میروم مسجد صاحب الزمان (عج) پیش حاج آقا اصلانی، حل میشود انشاءالله! او مسجد را تبدیل به خانه امید مردم کرده بود.»
شاگردانت هستند، حاجی!
سالهاست که «مجید حبیب» شهیدِ ماه مبارک رمضان حرم رضوی، فرمانده شهید جهادی پهنه حاشیه شهر را میشناسد. داغ از دست دادن یک رفیق خوب را در دل حس میکند، اما قوت قلبی، بار غمش را کمی سبک میکند: «درست است که هیچ کس حاج آقا اصلانی نمیشود، اما دلم به این خوش است که شاگرد و دست پرورده زیاد دارد، کسانی که بتوانند داغ رفتن او را در دل محرومانی که حاجی دلگرمی و پشت و پناهشان بود کم کنند. هر کسی با او کار میکرد، زود راه و رسم خدمت و کار را یاد میگرفت. فرمانده جهادی ما برنامه ریزی میکرد تا کار منظم پیش برود و خودش همیشه نفر اول بود. ندیدیم به کسی بگوید برو فلان کار را انجام بده و خودش را کنار بکشد، همیشه نفر اول صف خدمت به مردم بود. سن و سالش کم نبود و جوانها همین که میدیدند مردی به سن و سال او دست از پا و شب از روز نمیشناسد برای خدمت به محرومان، خستگی یادشان میرفت و همتشان بیشتر هم میشد.»
دلش از دشمن تکفیری که فرمانده را شهید کرده گرفته و میگوید: «حکایت امثال حاجی ما بعد از شهادت، حکایت شیشه عطر است که درش گم و عطرش همه جا پخش شده باشد. حکایت آینه است که شکسته، اما همچنان آینه مانده و تکثیر شده. اینها بعد از شهادت معروفتر و راهشان پر شورتر میشود.»
این بیرق زمین نمیماند
دوست فرمانده شهید جهادی از یک فوت کوزه گری که باعث میشد، گروه حاج آقا برای کمک به مردم مشتاق بمانند، میگوید: «مدام میگفت: بچه ها، رفقا! "بیایید" این کار را انجام بدهیم؛ نمیگفت "بروید" انجام بدهید. خودش قبل از همه پای کار بود. برای همین است که دلم به شاگردانش خوش است. حس میکنم بیرقی که او برداشته، زمین نخواهد ماند.»
حبیب ۴۱ ساله که مسئولیت خادم الشهدایی ناحیه کمیل مشهد را برعهده دارد و از سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۷ فرمانده پایگاه بسیج در محله سیدی و همراه همیشگی شهید اصلانی و رفقایش برای کار فرهنگی-جهادی هم بوده، میگوید: «پهنه صبا یا سیدی یکی از ۷ پهنه حاشیه شهر مشهد به پهنه گروه جهادی محرومیت زدایی شهید سعادتی معروف بود. حالا میخواهیم پیشنهاد بدهیم نامش را به نام فرمانده جهادی شهید، حاج آقا اصلانی تغییر دهند. فرماندهای که انقدر به یاد شهدا برای خدمت به محرومان قدم برداشت که خودش هم شهید شد. یادش بخیر! در برنامه «آبروی محله ها» که مردم و مسئولان میرفتند دیدار خانواده شهدا و مداحی داشتند، چقدر این رفیق ما دلش هوایی میشد. اساسی آرزوی شهادت داشت.»
اهمیت کار در حاشیه شهر
اگر قرار باشد به اهمیت کارهای شهید اصلانی در محله سیدی پی ببریم علاوه بر صحبتهایی که آقای حبیب کرده، کمی جستجو درباره این محله و اوضاعش هم لازم است.
محدودهای که دهه ۳۰ «محمود سیدی» یکی از ملاکان مشهدی آن را خریده، چاهی حفر کرده و باغی راه انداخته است. به مرور محله رونق گرفته و، چون در حاشیه مشهد قرار داشته قطعههای زمین به مردمی فروخته شده که امکان سکونت در مرکز شهر را نداشته اند. اهالی هم عموماً از اقشار متوسط و روبه پایین بودند. مشکلات معیشتی و بیکاری یکی از عواملی بوده که این محدوده را در زمینه آسیبهای اجتماعی ناشی از فقر، بیکاری و اعتیاد هم آسیب پذیر کرده بود.
یکی از گزارشهایی که همین چند وقت پیش درباره محله سیدی مشهد سر و صدا کرد و زنگ هشداری برای افزایش محرومیت اجتماعی بود؛ اجاره و فروش بامِ خانهها به افرادی بود که دیگر توان مالی اجاره و تامین محل سکونت در شهر را نداشتند و به دنبال سرپناهی به ناچار سر از حاشیه شهر از جمله این محله درآورده بودند. ساکنان محله هم از روی تنگنای معیشتی با فروش یا اجاره دادن بام خانه شان سعی میکردند بخشی از مشکلات اقتصادی خانواده که ناشی از تورم و کرونا بود را به این شکل رفع کنند. دانستن این نکتهها و حرفهای آقای حبیب کمک میکند، معنی این جمله را که حاج آقا اصلانی کاری کرده بود که مسجد، خانه امید محله باشد را درست درک کنیم.ای دل غافل! عکس یادگاری ما کو؟
صحبت از شهید اصلانی با یکی از دوستان جهادی اش به مرور ِخاطرهها میرسد، دلمان میخواهد از این گفتهها عکسهایی هم ببینیم که همین بهانه میشود برای مطلع شدن از یکی دیگر از ویژگیهای شهید: «حاجی هیچ وقت میل دیده شدن نداشت. همین که میدید کسی دوربین و تلفن همراه به دست دارد، سعی میکرد برود گوشهای و کمتر در عکس و فیلمها باشد. با اینکه خیلی بیشتر از همه کار میکرد. همین که خبر شهادتش را شنیدم شب وقتی حالم گرفته بود از سر دلتنگی رفتم سراغ مجموعه عکسهایی که در تلفن همراهم دارم. همه را زیر و رو کردم، اما به جز چند عکس دسته جمعی که حاجی گوشه قاب عکاس بود، عکس دونفرهای پیدا نکردم. حیف که فرصت نشد عکس یادگاری بگیریم.»
خیلی غبطه سردار را میخورد
بغض و حسرت راه حرف را بسته، کمی مکث میکند و میگوید: «وقتی به هم میرسیدیم انقدر با شوق و علاقه درباره کار صحبت میکرد و کاری را به ما میسپرد که اصلاً متوجه گذشت زمان نمیشدیم. همین که به خودمان میآمدیم، میدیدیم وقت رفتن است و مهلت به عکس دونفره و یادگاری نمیرسید.» حرف هایش را با جملهای تکمیل میکند: «حاجی خیلی کاردرست بود به این نگاه نکنیم که حالا دست منِ دوست و شمای خبرنگار را از عکس خالی گذاشته؛ تمام همّ و غمّش این بود که دست فقرا و مردم برای زندگی خالی نماند و باز باشد. برای خرجی خانه لنگ نمانند. مادر یک خانواده محروم توی آشپزخانه کاسه چه کنم، چه کنم؟ به دست نگیرد و دست بسته نماند.»
عکس، بهانه شده تا خاطرات بیشتری از یک روحانی مردمی مرور شود: «وقتی خبر شهادت سردار سلیمانی پخش شد، محله سیدی شاید اولین جایی در مشهد بود که برای سردار، مراسم گرفت. حاجی در مسیر حرم مدام میگفت: میبینی آقا مجید؟! برای خدا کار کردن اینجوری است، سردار از نام و دیده شدن فراری بود حالا همه جا، همه در حال حرف زدن از او هستند. خدا نامدارش کرد... حالا دلم میخواهد به او بگویم حاج آقا اصلانی خودت هم که اینطور شدی مرد!»
برای حجاب فرهنگسازی میکرد
این روزها که بحث حجاب دوباره در جامعه داغ شده، آقای حبیب از کارهای فرهنگی امام جماعت شهید مسجد صاحب الزمان (عج) محله سیدی مشهد؛ اصلانیِ شهید میگوید: «در یکی از نمایشگاهها بنر بزرگی از سخنرانی رهبری درباره بانوان کم حجاب را چاپ کرده بود، مضمون کلام رهبر این بود که آن خانم بد حجاب یک عیب دارد که در ظاهر او پیداست و خدا میداند که ما چه عیبهایی داریم و اینکه شاید او حجابش بد باشد، اما دلش با اسلام و انقلاب است... توی همان نمایشگاه میدیدیم که همین دقت نظر حاج آقا در انتخاب جمله منتخب از رهبر چقدر خوب باعث میشد آنهایی که ظاهر پوشیدهای هم نداشتند، جذب شوند.»
مکث و نفسی تازه میکند برای مرور جزئیات بیشتر: «آن خانمها اول جملات بنر را میخواندند بعد میآمدند، جلو و با برنامههای فرهنگی، مذهبی و جهادی ما آشنا میشدند. فهرستی از برنامههای آینده را دریافت میکردند تا اگر مایل بودند، شرکت کنند. چند نفر حتی جلو میرفتند با حاج آقا سلام علیک میکردند و سئوالهای شرعی میپرسیدند و مشاوره میگرفتند. با خوشرویی و نجابتی توأم در حالیکه سرش را پایین میانداخت، با حوصله پاسخ میداد. به ما میگفت: باید روی جذب حداکثری و رویشهای انقلابی کار کنیم. نباید روترش کرد و تلخ، رفتار. وقتی با چنین فردی بد رفتار کنیم، چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم که حرفهای ما را بشنود و قبول کند؟! حرمت افراد را باید حفظ کرد و به بهترین شکلی که میتوانیم و به صورت غیرمستقیم به شیوه درست، دعوتشان کنیم.»
کاروان شادی غدیر و پیاده روی تا حرم
یکی از نقدهایی که بعضی وقتها برخی افراد به نحوه اجرای برنامههای مذهبی میگیرند، این است که برنامههای سوگ و شهادت پر رونقتر از برنامههای ایام ولادت و عید است. نقدی که جای تأمل دارد، حبیب میگوید که حاج آقا اصلانی این نقد را شنیده و برای پاسخ به آن به خوبی قدم برداشته بود: «یکی از سنگین و پرکارترین برنامههای پرنشاط و شاد مذهبی که حاج آقا بانی برگزاری آن بود «پیاده روی دهه کرامت»؛ ایام ولادت امام رضا (ع) بود. جمعیت زیادی از محله سیدی و حاشیه مشهد به صورت هماهنگ پیاده روی میکردند به سمت حرم رضوی. شاخههای گل و پرچمهای کوچک و بزرگ شادباش عیدانه بین جمع توزیع میشد. مولودی خوانی و توزیع بستههای پذیرایی هم بود. خیلی حال و هوای خوبی به شهر داده میشد.»
از یکی دیگر از خلاقیتهای شیخ شهید هم تعریف میکند: «کاروان خودرویی عیدغدیر محله سیدی هم خیلی طرفدار داشت. چند تریلی و ماشین سنگین هماهنگ میشد، با تور، ساتن، بادکنک، حریر رنگارنگ و گل تزئین میشد. مردم خودشان همراه میشدند. خودجوش در مسیر با شربت و شیرینی از هم پذیرایی میکردند. این دو برنامه عمومی بود و هرسال خیلیها چشم براه اجرایش بودند. مسابقههای مذهبی، بقیه جشنها و مناسبتها مانند نیمه شعبان هم خیلی پرشور در مسجد برگزار میشد. این ایام فرصت خوبی بود برای جذب خیّران. حاجی سعی میکرد حتماً در این مناسبتها برای خانوادههای محروم، عیدی و بستههای حمایتی هم در نظر گرفته شود. پشت ماشین حاجی پر بود از آبمیوه، آب معدنی، کیک و خوراکی، پرچمهای رنگی شادباش عید و خودش بین مردم توزیع میکرد. هوای بچهها را حسابی داشت و بیشترِ هدیه و عیدیها را بین آنها توزیع و این طور جذب و شادشان میکرد.»
مسجد؛ خانه حل مشکلات
روحیه بشاش داشتن یکی از ویژگیهایی است که دوستان شهید اصلانی، روحانی شهید حادثه تروریستی اخیر در حرم رضوی درباره او ذکر میکنند. حاج مجید، از دوستان شهید هم حرفهای جالبی دارد و از روحیه بذله گوی او یاد میکند که خیلیها را پای ثابت کارهای مذهبی و شرکت در برنامههای جهادی میکرد: «حاج آقا پیر مشورتی و حامی ما بود. خیلی بین مردم، نهادها و مسئولان اعتبار داشت. بارها مسئولان را به مسجد دعوت کرده بود تا مشکل چند نفر یا گروهی از همسایهها را پیگیری و رفع کنند. مردم که این بُرش، تاثیر و تدبیر را میدیدند و حسابی جذب مسجد میشدند. خانه خدا میشد خانه حل مشکلات. برایش وقت و بی وقت معنی نداشت؛ شبانه روز پیگیر کار مردم بود.»
کجایی نیستی، کم پیدایی؟!
از یک روحیه درخور تحسین فرمانده شهید جهادی میگوید: «وقتی خودت خجالت میکشیدی، مراعات میکردی و تماس نمیگرفتی خودش زنگ میزد، اسمش را گذاشته بودیم «مسئول همیشه در دسترس» حتی اگر چند ساعت قبل با او تماس گرفته یا او را دیده بودی و دوباره تو را میدید با همان لبخند همیشگی، جمله معروفش را میگفت که: «کم پیدایی!»، «نیستی چرا؟»، «کجایی؟»
فرمانده سابق پایگاه بسیج پهنه سیدی دلیل این جمله معروف را که خودشان اسمش را گذاشته اند «جمله یخ باز کن» را این طور توضیح میدهد: «اوایل وقتی بعد از یک دیدار میگفت نیستی جوان، شروع میکردیم به توضیح دادن که بابا ما همین چند ساعت قبل شما را دیدیم حاجی... کمی که گذشت و شناختمان از هم بیشتر شد، متوجه میشدیم این جمله حاج آقا برای این بود که کسی برای پیگیری کارهایش از او احساس خجالت نکند و بداند حاج آقا برای پیگیری کارهایش مشتاقتر و پیگیرتر از خود اوست. در واقع به اصطلاح یخ آن رابطه را میشکست تا کسی برای پیگیری کارش یا گرفتن حقش خجالت نکشد و کار زمین نماند.»
حذف موازی کاری؛ خدمت عادلانه
حجت الاسلام شهید اصلانی بانی چند تجمع مذهبی و جهادی هم بوده و آقای حبیب درباره خلاقیتی که حاجی به خرج داده و موازی کاری در کار جهادی و خیرخواهانه را بین گروههای فعال فرهنگی، خیریه و جهادی این پهنه حذف کرده است، میگوید: «یک گروه واتساپی داشتیم. در آن، مناسبتها و برنامهها اعلام، کارها مشخص و بین همه تقسیم میشد. همه چیز شسته و رفته بود. همه گروهها همدل بودند و کار با سرعت خوبی پیش میرفت. کسی فکر نمیکرد آن یکی گروه در کارش دخالت میکند. کارها مشارکتی و مشورتی پیش میرفت. آنهایی که اهل کارهای مذهبی، فرهنگی و جهادی هستند خوب میدانند که رسیدن به این نقطه چقدر سخت، مهم و موثر است.»
عزت و اعتبار داشت...
آقای حبیب چرایی این ماجرا را حاصل خوش فکری و خوشرویی شیخ شهید میداند و میگوید: «سالی دو برنامه مهم در مسجد پهنه بود. یکی تجمع «صادقیون» که در شام شهادت امام صادق (ع) بود و تمام هیئتها و گروههای مذهبی دور هم جمع میشدند. دیگری هم شب سوم محرم؛ شب معروف به شب حضرت رقیه (س). بعد از برنامه، مسئولان گروههای جهادی، هیئتها و مساجد دور هم جمع میشدند. فهرستی برای فعالیتهای سالانه از تعداد خانوادههای تحت پوشش خودشان تنظیم میکردند، به پیشنهاد حاج آقا تمام فهرستها یک کاسه میشد نام بعضی خانوادهها در چند فهرست تکرار شده بود. این یعنی بعضی در هر مناسبت چند بسته کمک معیشتی و حمایتی دریافت میکردند و بودند خانوادههایی که بی نصیب میماندند. با همین همفکری چند بسته اضافه میشد که به خانوادههایی میرساندند که قبل از این بررسی به دلیل بسته شدن فهرست قبلی و نبود امکان اضافه کردن خانواده جدید از دریافت خدمات و حمایت محروم میماندند.»
حبیب میگوید: «حاجی اعتبار داشت. بین خیّران آبرو و اعتمادی داشت. هر وقت میخواستیم برنامه بزرگی انجام دهیم یا کاری برای محرومان محله انجام دهیم از او کمک میگرفتیم و یکبار هم ندیدیم حرفی بزند یا رفتاری انجام دهد که عه! به نام من و به کام بقیه گروه ها. میگفت: همه گروهها باید متحد و هماهنگ با هم باشند. هدف خدمت است نه کسب سِمت و نام.»
زیر تابوت شهدا را گرفت؛ شهید شد
آقای حبیب از روزِ سخت شنیدن خبر شهادت حاج آقا اصلانی برایمان میگوید: «ظهر بود وقتی به خانه رسیدم از شدت خستگی روی زمین دراز کشیدم. تلفن همراهم را برای مدتی روی حالت پرواز گذاشتم. یکهو بین خواب و بیداری دلشوره گرفتم. انگار کسی به من بگوید که برو و تلفن همراهت را بررسی کن. دیدم کلی پیام و تماس از دست رفته دارم با این مضمون که حاج آقا شهید شده است.ای دل غافل! حاجی پرواز کرد یعنی؟! باورم نمیشد اصلاً. واقعاً شهادت حقش بود، اما خب! دل کندن از عزیز سخت است. با خودم میگفتم: حاجی جان! انقدر زیر تابوت شهدا را گرفتی که خودت هم شهید شدی...» دوست شهید اصلانی حرف هایش را ادامه میدهد: «توی همین هول و بلا و آشوب فکری غرق بودم که طاقت نیاوردم. دلم میخواست به یک نفر زنگ بزنم و بگوید که دروغ است. بگوید که حاجیِ ما زنده است. به خودم آمدم و دیدم طبق معمول به همان مشکل گشای همیشگی، پیر مشورتی مان زنگ زده ام؛ به خود حاج آقا اصلانی! دست خودم نبود خودش ما را این طور بار آورده بود، هر وقت کار مهم و بزرگی داشتیم حلّال مشکلات ما خودش بود.»
فاطمیه جایت خالی است...
حاج مجید حبیب میگوید: دو بیمارستان نزدیک حرم است، حدس زدم اگر مجروح شده باشند حتماً به یکی از آن دو بیمارستان برده شدند. در مسیر، نای نفس کشیدن نداشتم و پاهای بی جانم را پشت سرم میکشیدم، رمقی برایشان نمانده بود از بُهت شنیدن این خبر. هی به خودم امید میدادم که انشاءالله چیزی نشده، زخمی شدند حتماً... لابد خبر اشتباه است... و به زور همین حرفها بود که خودم را کشان کشان میکشیدم. همین که رسیدم بیمارستان و از خادم حرم که آنجا بود پرس و جو کردم، گفت شنیده که یک حاج آقا اصلانی نامی به شهادت رسیده است.
دیگر توان ایستادن نداشتم. آب پاکی ریخت روی سرم و آوار آن خبر تلخ هم. دلم میخواست بگویم راست نیست، اما دلم نمیآمد حاجی ما به آرزوی دیرینه اش؛ شهادت رسیده بود. مرد جبهههای ۸ سال دفاع مقدس و سالها کار جهادی باید هم کامروا میشد. امسال ایام فاطمیه (س) اگر عمری باشد و باشم خدا میداند که چقدر جای حاجی خالی است. جای آن اشکهای بی امان و مادر، مادر گفتن هایش...
2022-04-20
T
T