کد خبر: ۱۸۴

چند خاطره خواندنی از علامه «محمدتقی جعفری»؛ ابن سيناي زمان ما

علامه محمد تقی جعفری در سن 73 سالگي به دليل سكته مغزي به ديار باقي شتافت و اكنون آرامگاه اش در جوار حرم امام رضا(ع) قرار دارد. در این گزارش خاطرات از ايشان را با هم مرور كنيم؛ خاطراتي از همنشيني معنويت و علم و زندگي.
۰۹ آبان ۱۴۰۰ - ۰۷:۳۸

چند خاطره خواندنی از علامه «محمدتقی جعفری»؛ ابن سيناي زمان مااندیشمند بود وهمه علم خود را به دنیای معنویت و فقه محدوده نکرد،بلکه فعاليت‌هاي علمي و پ‍ژوهشي بيشماري  در زمينه فلسفه، هنر و زیبايی‌شناسی انجام داد و كتاب‌هاي بسیاری به رشته تحرير درآورد. این فقیه دنیای اسلام که امام( ره) به ایشان لقب این سینا زمان را داد  سال 1304 در تبريز به دنیا آمد در همان دوران ابتدايي تحصيل به دليل فقر مالي مدرسه را رها كرد و مشغول به كار شد. اما عشق به مطالعه و تحصيل، باعث شد تا همراه با کار ادامه تحصيل دهد.علامه محمد تقی جعفری در سن 73 سالگي به دليل سكته مغزي به ديار باقي شتافت و اكنون آرامگاه اش در جوار حرم امام رضا(ع) قرار دارد. در این گزارش خاطرات از ايشان را با هم مرور كنيم؛ خاطراتي از همنشيني معنويت و علم و زندگي.

سختي‌ های دوران طلبگي كم نبود

استاد مدتي از دوران تحصيل خود را در‌ قم‌ ‌گذراند و در این دوران، محروميت‌هاي بسياري كشيد. يك بار ايشان آنقدر درگير فقر شده بود كه‌ مدت‌ 2 شبانه‌روز چيزي براي خوردن نداشت و گرسنه مانده بود. سرانجام براي‌ تهيه‌‌ مواد غذايي‌ به‌ بقالي‌ محله‌‌ خود مي‌رود تا مقداري‌ برنج‌ و روغن‌ و خرما بگيرد. بقال‌ پس‌ از آنكه‌ آنها را وزن‌ مي‌كند، مبلغ‌ را مي‌گويد. اما علامه تقاضا مي‌كند كه‌ چند روز ديگر وجه‌ آن‌ را پرداخت‌ کند. بقال‌ هم قبول نمي‌كند و همه‌ مواد غذايي‌ را دوباره به‌ جاي‌ خود باز مي‌گرداند. ايشان‌ هم نااميد به خانه مي‌رود. استاد بر اثر گرسنگي‌ در حجره‌‌ خود دچار بي‌حالي‌ مي‌شود كه‌ ناگاه‌ طلبه‌اي‌ براي‌ رفع‌ اشكال‌ درسي‌ پيش ايشان‌ مي‌رود و استاد را به‌ صرف‌ ناهار دعوت‌ مي‌كند. به‌ اين‌ ترتيب‌ استاد از گرسنگي‌ نجات‌ پيدا مي‌كند. اين سختي تنها به اين مرحله ختم نشده بود. بلكه زماني هم كه ايشان در نجف تحصيل مي‌كرد از اين دسته مشكلات بسیار داشت. علامه در دوران اقامت در نجف ازدواج كرد و تشکیل خانواده داد. در همين زمان سختی‌های زيادي گریبانگیر زندگي‌شان بود. همسر ایشان در جايي نقل کرده است: «در نجف كه بوديم، تابستان‌ها زیرزمینی را اجاره می‌کردیم که بسیار فرسوده و قدیمی بود. حتی مار در آن دیده می‌شد. ولی چون جای دیگر برای گذراندن تابستان گرم نداشتیم، ناگزیر در چنین جایی ساکن می‌شدیم.»

خانه اش محل پژوهش شد

علامه پس از 11 سال اقامت در نجف به ایران بازگشت. از همان ابتدا منزل خود و خانواده را محلي براي تدریس به طلاب و دانشجویان قرار داد. خانه‌اي كه وقتي وارد آن مي‌شدي، باور نمي‌كردي كه قرار است در اينجا يكي از حكيمان بزرگ اسلام را ببيني. خانه علامه آنقدر جای تعجب داشت كه همه براي معرفي ایشان، ابتدا خانه و زندگي‌اش را به تصوير می‌كشیدند. خانه اين عالم اينگونه بوده است: «از کوچه‌های نزدیک میدان خراسان در جنوب تهران که می‌گذریم، به منزل قدیمی و فرسوده استاد می‌رسیم. برای زیارتش باید از پله‌های آجری ساییده و شکسته‌ شده بالا رفت که فقط برای سهولت رفت‌ و آمد مراجعانش ساخته شده است. اتاقی ساده و بزرگ که همه دیوارهایش به جز در و پنجره، پوشیده از کتاب است. محل اقامت ایشان پذيراي افرادي است که گروه گروه برای درس یا سؤال یا تقاضای سخنرانی یا زیارت بی‌قفه حضور می‌یابند.» در همان ایام برخی از اطرافیان با توجه به اينكه مهمان خارجي در آن خانه رفت‌وآمد داشتند، پیشنهاد کردند حداقل فرشی برای اتاق پذیرایی تهیه شود. اما ایشان نپذیرفت و تا زمانی که در قید حیات بود، همچنان اتاق پذیرایی‌اش بدون فرش باقي ماند. اما خود استاد بدون توجه به همه حرف‌ها كه خانه او چقدر محقرانه است، می‌گوید: «تصمیم گرفتم براي عمق بخشیدن به فعالیت‌ها، کارم را به منزل انتقال دهم. براي همين ديگر به مدرسه مروی نرفتم. جلسه‌هاي بسياري با بعضی از دانشجویان و برخی از اساتید داشتم. از کشورهای اروپایی نیز شخصیت‌هایي برجسته به این خانه می‌آمدند.» او با اين كار مي‌خواست به همگان ثابت كند كه محل پژوهش و خانه حکمتش، جایی برای سکونت او و عائله‌اش نيز هست؛ يعني بین عمیق‌ترین و پیچیده‌ترین تلاش‌های علمی و فلسفی و لطیف‌ترین روابط عاطفی خانوادگی نه تنها هیچ‌گونه تضادی وجود ندارد، بلکه این دو حالت می‌توانند بدون غفلت از دیگری رعایت شوند.

پدرم مجذوب فداکاری های مادرم بود

پدرم دست مادرم را بوسید و عذرخواهی کرد

شخصیت مرحوم علامه جعفری(ره) در داخل خانه با شخصیت علمی‌اش کاملاً متفاوت بوده است. به گفته فرزند ایشان، علامه وقتی از کتابخانه‌شان وارد اندرونی خانه می‌شد، دقیقاً همسطح خانواده بود. محیط خانه را آنچنان پر از صفا و صمیمیت می‌کرد که منزل برای خانواده‌اش بهتر و لذت‌بخش‌تر از هر جای ديگري باشد. ما شخصیت علمی استاد را در داخل خانه ملاحظه نمی‌کردیم. مرحوم مادرم سواد چندانی نداشت، ولی زن بسیار با معرفتی بود. پدرم مجذوب فداکاری‌هاي او بود و مادرم را بسیار دوست مي‌داشت. علامه در مواجهه با مادرم، جایگاه علمی و اجتماعی خودشان را فراموش می‌کرد. استاد بسيار از ايشان قدرداني می‌كرد و اعتقاد داشت که موفقیتش را تا حد چشمگیری مديون محیط آرام و بی‌توقعی است که مادرم در منزل فراهم آورده بود. او هميشه به ما مي‌گفت: «والده شما مانع کارم نشد و اجازه داد در تلاش و فعالیت علمی آزاد باشم. با تمامی مشکلات دوران زندگی من به خصوص در سال‌هاي اقامت نجف، دست و پنجه نرم کرد.» علیرضا جعفری در خاطره‌ای از دوران کودکی اش می گوید:« روزی در منزل سوء تفاهم جزئی بین استاد و والده‌ام پیش آمد. عباراتی نسبتا تند یا تلخ بین‌شان رد و بدل شد. پس از گذشت مدت زمانی، وقتی استاد عازم رفتن به بیرون از منزل بود، با نهایت فروتنی جلو آمد و دست مادرم را بوسید و عذرخواهی كرد.»

دوران تلخ جدايي

علامه هیچ‌گاه بروز عاطفه و وفای به عهدش را از خانواده خود دریغ نکرد. «عليرضا جعفري»، تعريف مي‌كند: «مادرم در اواخر عمرش در بيمارستان بستری شده بود. می‌خواستم پیش مادرم بروم. با شگردهای بسیار، از استاد خواستم که در خانه بماند و من از بیمارستان وضعیت مادرم را به ایشان اطلاع دهم. وقتی رسیدیم بیمارستان، مادرم در حال احتضار بود. به کمک خواهرانم، تختش را رو به قبله کردیم. دقایقی نگذشت که من دستی را روی دوشم احساس کردم؛ برگشتم و دیدم علامه است. نتوانسته بود منتظر تماس بماند. علامه وقتی دیدند مادرم در حال احتضار است، از حفظ شروع به خواندن دعای عدیله كرد. یادم هست دست مادرم را گرفته بود. در حالی که اشک از چشمانشان جاری بود، دهانشان را به گوش مادرم نزدیک کرده و به زبان آذری پرسیدند «جمیله خانم! منی حلال اِئلیسن؟» یعنی جمیله خانم، مرا حلال می‌کنی؟ مادرم حالش به شدت بد بود و نمي‌توانست سخن بگويد. براي همين با سر اشاره کرد که بله. این، یکی از صحنه‌هایی است که هیچ وقت از یادم نمی‌رود. در مراسم شام غربیان مادرم از علامه خواستند که چند دقیقه‌ای صحبت کنند. ایشان گفتند:«این زن در زندگی دغدغه‌ای برای من ایجاد نکرد و  40 سال با من هم‌کاروانی کرد. ما روزانه مهمانان بسیاری داشتیم، ولی ایشان لحظه‌ای از این زندگی شکایت نکرد و من برايشان در پیشگاه خدا طلب عفو می‌کنم.»

دلجويي از استاد

استاد در همه رفتارها الگوي تمام عیار بود و به همسایه ها هم احترام بسیاری می گذاشت.می گویند استاد در اواخر دهه 60 همسایه‌ای داشت كه کار آهنگری می‌کرد. مغازه او چند خانه با منزل علامه فاصله داشت، اما صدای چکش تا اتاق او هم می‌رسید. یک روز يكي از همسایه‌ها برای دلجویی نزد استاد رسید و گفت: اگر از صدای پتک آهنگری اذیت می‌شوید، بگویم مراعات کنند. علامه در جواب پاسخ می‌دهد که: مبادا کاری در این مورد انجام دهید. چرا که من نه تنها اذیت نمی‌شوم بلکه با هر ضربه‌ای که ایشان با پتک به سندان می‌زنند، روحیه و انرژی می‌گیرم. با خود فکر می‌کنم که من اینجا زیر کولر نشسته و تحقیقات انجام می‌دهم، ولی او در گرمای تابستان در کنار کوره آتش به خاطر یک لقمه روزی حلال چه زحمتی می‌کشد.

ارزش انسان را چگونه بسنجیم؟

عده‌¬ای از جامعه‌شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا درباره ارزش واقعی انسان بحث و تبادل نظر كنند.» آنها مي‌گفتند، برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن و ارزش پول به پشتوانه¬ آن است. اما معیار ارزش انسان¬ها در چیست؟ تا اينكه نوبت به علامه محمد تقی جعفری رسید. او گفت:« اگر می¬خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، بايد ببینید به چه چیزی علاقه نشان مي‌دهد و عشق می¬ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان 2 طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه¬ خداست.» علامه این مطلب را گفت و پایین آمد. وقتی جامعه‌شناسان صحبت¬های او را شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آن¬ها تمام شد، علامه دوباره بلند شد و گفت:«، این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی(ع) است. آن حضرت در نهج البلاغه می¬فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ»؛ ارزش هر انسانی به اندازه¬ چیزی است که دوست می¬دارد.» وقتی این حرف را زد، دوباره همه به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.

ایده‌آل زندگی و زندگی ایده‌آل

از میان انبوه کتاب‌هايي که به نام «علامه محمدتقی جعفری» به چاپ رسیده، کتابی با عنوان «ایده‌آل زندگی و زندگی ایده‌آل» دیده می‌شود. این کتاب که یکی از بهترین کتاب‌های این دانشمند شهير معاصر است، درباره شکوفا کردن آرمان‌های زندگی ‌ است. ایشان در کتاب، شخصیت انسانی را در خود یافتن و حرکت به سوی ابدیت می‌داند. در این میان، درباره عواملی که یک اجتماع را به داشتن ایده‌آل مجبور می‌کند، می‌گوید. علامه اجتماع را به مانند یک شخص در نظر می‌گیرد و همان خصوصیات انسان را برای آن متصور است. همچنین معتقد است، تفسیر زندگی بدون توجه به ارتباط سه قلمرو انسان، طبیعت، ماورای طبیعت (یعنی جهان روح و معنی) امکان‌پذیر نیست.

علامه محمد تقی جعفری در یک نگاه

علامه جعفري در سن 15 سالگي براي ادامه تحصيل راهي تهران شد و در سال 1322 به شهر قم مهاجرت كرد. در سن 23 سالگي به درجه اجتهاد رسيد و براي تحصيلات عاليه 11 سال در نجف زندگي كرد. پس از اين مدت، در سال 1336 به تهران بازگشت و بقيه راه زندگي خود را وقف درس دادن، سخنراني‌، نوشتن كتاب و مقاله‌هاي بسياري كرد. در اين ميان علامه جعفری با اشراف به فقه، فلسفه، هنر و زیبايي‌شناسی در اسلام، بیش از يكصد جلد کتاب و رساله به تحریر درآورد. همچنین 27 جلد کتاب شرح و تفسیر نهج‌البلاغه و 15 جلد کتاب تفسیر مثنوی معنوي مولوي را به يادگار گذاشت. ايشان به دلیل علاقه به هنر و ادبیات، بیش از 100 هزار شعر و قصیده و نظم فارسی و عربی و همچنین بخش‌هايی از ادبیات غرب را حفظ بودند. به قول فرزند علامه، «علي جعفري»: «كوشش اين انديشمند براي اين بود تا انسان امروز را از آن چنان که هست، به آنچه که باید باشد، فرا بخواند. علامه معتقد بود که هدف از رسالت انبیا و ائمه معصومین(ع) روشن نگه داشتن مشعل انسانیت و خوبي‌ها در مسير کاروان این بشر سرگشته است. در واقع کار علامه جعفری‌ها هم تداوم روشن نگهداشتن آن مشعل‌هاست.»

ارسال نظر
پربازدیدترین مطالب
آخرین اخبار
پرطرفدار