کد خبر: ۱۸۱
زندگی خانوادگی شهید آیت الله سید محمدباقر صدر به روایت خانواده اش؛

شهید صدر حتی یک بار به همسرش دستور نداد

مرجع تقلید بود و شاگردان بسیاری داشت اما آن قدر مهربان و با محبت بود که وقتی وارد خانه می شد بچه ها چنان به استقبالش می رفتند که انگار مدت ها است او را ندیده اند.در این گزارش می توانید این سیره زندگی را همراه با ما مرور کنید.
۰۸ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۸

شهید صدر حتی یک بار به همسرش دستور ندادمرجع تقلید بود و شاگردان بسیاری داشت اما آن قدر مهربان و با محبت بود که وقتی وارد خانه می شد بچه ها چنان به استقبالش می رفتند که انگار مدت ها است او را ندیده اند.حتی زمانی که متوجه شد دختر کوچکش در درس ریاضی مشکل دارد هر روز  با او تمرین  می کرد.  عاشقانه هایش با همسرش فاطمه خانم هم زبانزد بود و  هیج ابایی برای مخفی کردن علاقه اش نداشت. او با محبتی که دنیایی از  عشق به همسرش را نشان می داد فاطمه را گاهی حوريّتي، نعيمي، ،جنّتي، فردوسي... صدا می کرد و ام جعفر مطمئن بود که سید محمد باقر با همه وجودش دوستش دارد شاید برای همین همیشه مراقب بود مبادا همسرش از او ناراحت شود و رضایت او برایش از هر چیز دیگری مهم تر بود. سبک زندگی و منش اخلاقی و رفتاری شهید آیت الله صدر در خانه و با خانواده پراست از نکات و حکایت هایی شنیدنی و جذاب به روایت همسر و همه ی کسانی که با شهید صدر  ارتباط نزدیکی داشتند.در این گزارش می توانید این سیره و سبک زندگی   را همراه با ما مرور کنید.

همسرش را حوریتی صدا می کرد

 مسئوليت بسياري در جامعه اسلامي برعهده اش بود،از مرجعيت، تدريس و مطالعه گرفته تا مشکلات و سختی هایی که رژیم بعث عراق برای او ایجاد کرده بود اما همیشه خانواده و توجه به مسائل تربیتی بچه ها برایش مهم بود. به بهانه ی نوشتن و تحقیق ساعت ها در اتاق مادری که از هنگامه ی تولد نگرانش بود ، می نشست تا از نگرانی ها و دلشوره های مداومش کم کند. محبت و مهربانی اش به بنت الهدی  هم بی حد و حصر  و زبانزد بود و همسرش فاطمه، شریک همه ی سالهای پر فراز و نشیب و سخت زندگی اش  جای ویژه ای در دل آیت الله صدرداشت. مهربانی و احترامش به  او ویژه تر بود تا شاید جبرانی باشد در مقابل همه ی سختی هایی که در زندگی با او  تحمل می کند و گلایه نمی کند. ام جعفر به خاطر او سختی ها و مشقات بسیاری را دید ؛از همان موقع که همسر سید محمد باقر شد و  از قم به نجف  مهاجرت کرد تا نگرانی هایش از دستگیری های شهید صدر و حصر خانه اش که حتی رسیدن آب و غذا هم به خانه اش ممنوع بود و آن هنگام که خبر شهادت او را برایش آوردند. با این همه  ام جعفر گفت:هیچ وقت مرا ناراحت نکرد،‌من هم همیشه مراقب بودم ناراحتش نکنم.انس و محبتی که میان شهید صدر و فاطمه زبانزد بود و شهید صدر ابایی از پنهان کردنش نداشت. او با محبتی که دنیایی از  عشق به همسرش را نشان می داد فاطمه را گاهی حوريّتي، نعيمي، ،جنّتي، فردوسي... صدا می کرد.حتی درلابه لای نامه هایش این محبتش بود . تا آنجا که وقتی ام‌جعفر همراه بچه ها به قم رفته بود شهید صدر در نامه اش به آقا رضا صدر  نوشت:« نسبت به هر چیزی که آنجا است، غبطه می‌خورم ،چون همه چیز آنجا به فاطمه و بچه‌ها از من نزدیک‌تر است.» ام جعفر هم ایمان داشت  که  همه محبتش صادقانه است و از روی اخلاص و نه تصنعی.

کمک حال همسرش بود

شهید صدر تا آنجا که می توانست با همه ی گرفتاری ها و دغدغه هایش کمک حال ام جعفر بود در خانه تا پیش از مرجعیت خودش نیازهای منزل را تهیه می‌کرد و صبح‌ها با زنبیل به بازار می‌رفت. ایامی که منزل شان  نزدیک بازار «الحویش» بود، همانجا می رفت و مایحتاج  خانه را می‌خرید و با فروشنده‌ها و کسبه می‌نشست و دقایقی با آن‌ها گفت‌و‌‌گو می‌کرد.  حتی بچه ها را هم  تشویق می کرد که به مادرشان کمک کنند. یک روز پس از میهمانی در منزل، سید به همراه یکی از دخترها وارد آشپزخانه شد و گفت: امروز مادرت بسیار خسته شد، بهتر است من و تو با شستن ظرف ها به او کمک کنیم. می گویند یک بار زنی به آیت الله صدر از همسرش شکایت کرد. بعدها وقتی شوهرش نزد شهید صدر آمد،او نکته ای به آن مرد گفت که خود مثل آن عمل می کرد:«فلانی! من در طول زندگی‌ام، حتی یک بار به همسرم دستور نداده‌ام و مثلاً به همسرم نگفته‌ام به من آب بده، بلکه هر وقت تشنه ام می‌شود یا احتیاج به چیزی پیدا می‌کنم، با کنایه با او سخن می‌گویم، اگر متوجه آن ‌شد و آن کار را انجام می‌داد که هیچ، در غیر این صورت خودم  انجام می دهم».

تنبیه با مادر بود ومهربانی با پدر

ارتباط شهید صدر با فرزندانش، سرشار از عاطفه و مهربانی بود. هنگام ظهر که جلسه ی روزانه اش تمام می شد، به اندرونی  می رفت. بچه ها  هم چنان از آمدنش خوشحال می شدند و به استقبالش می رفتند که انگار مدت ها است او را ندیده اند و از سفری دور و دراز آمده است.برای بچه ها و مسائل شان وقت می گذاشت حتی زمانی که نمره درس ریاضی یکی از دخترها کم شده بود آنقدر با او ریاضی تمرین کرد تا نمره اش به حد قابل قبولی رسید، این در حالی بود که  در آن زمان  مرجع تقلید بود.آیت الله شهید صدر شیوه ی تربیتی خاصی برای فرزندانش داشت و با ام جعفر این جور قرار گذاشته بود که اگر از یکی از بچه ها عملی سر زد که باید تنبیه می‌شد، او آن ها  را ادب و تنبیه کند. چون فرزندان بر اساس فطرت و تربیت و معاشرت، وابستگی بیشتری به مادر دارند و مادر می‌تواند به سرعت آن دلخوری ناشی از آن تنبیه را از دل بچه ها برطرف کند اما انجام این کار برای پدر نیازمند وقتی بیشتر است. از طرفی پدر در آموزش مفاهیم و اندیشه‌های اسلامی به فرزندان از دیگران توانا‌تر است و برای چنین کاری باید دل کودکان نسبت به پدر مهربان باشد تا او بتواند آموزه های دینی را به آنها یاد بدهد. برای شنیدن حرف های بچه ها وقت می گذاشت.وقتی یکی از بچه ها  با او سخن می‌گفت،  کاملاً به او و حرف هایش مثل یک انسان بزرگسال توجه می‌کرد و گوش می‌داد و حتی با او بحث و گفت‌وگو می‌کرد.می خواست با این کار اعتماد به نفس و اطمینان فرزندانش را تقویت کند.شیخ محمدرضا نعمانی خاطرات بسیاری از این رفتاری های شهید صدر با بچه ها در ذهن دارد:« به یاد دارم که یکی از دختران کوچک او – که در آن موقع در حدود ده سال یا کمتر داشت – دفتری تهیه کرده بود و هر روز از ایشان می خواست یک حدیث یا داستان برای او بنویسد. ایشان هم بدون معطلی می‌پذیرفت و حدیث یا داستانی در آن دفتر می‌نوشت. دخترش هم آنچه شهید برایش می نوشت  حفظ می‌کرد و برای همین پدرش او را لقمان حکیم صدا می‌کرد.»

 روزی دختر بزرگ ‌‌تر شهید صدر که هنوز کودک بود ، تب کرده بود. او همین که  وارد خانه شد، بلافاصله با نگرانی و مهربانی سراغ او رفت و حالش را پرسید. اما دختر کوچکتر  که این همه مهربانی و عاطفه ی پدر را  نسبت به خواهرش دید آرزو  ‌کرد که کاش او به جای خواهرش بیمار می‌شد. مدتی گذشت و پدرش از خانه خارج شد و او منتظر ماند تا پدر برگردد. همین که پدرش وارد شد، خود را روی زمین انداخت و تظاهر به بیماری کرد و آه و ناله سر داد .پدر که متوجه ماجرا شد  بلافاصله سراغ او رفت و در آغوشش گرفت و شروع به نوازش و بوسیدنش  کرد و گفت -عزیزم، دخترم، نور دیده ی من، کجایت درد می‌کند؟ دختر هم در در کمال سادگی و بی‌آلایشی دنیای کودکانه جواب داد  -موهایم درد می‌کند!

موز بهشت از این موز خوشمزه تر است

زندگی زاهدانه ی شهید صدر حکایت های بسیاری  دارد، شیوه ای که خانواده هم با آن مانوس بودند. در خورد و خوراک به کمترین ها بسنده می کرد و  فرزندانش را هم عادت داده بود. ام جعفر به عادت هر روز مایحتاج روزانه ی خانه را روی کاغذی می نوشت و به محمد علی محقق، خدمتکار خانه می داد تا برایش تهیه کند، لیستی که بسیار ساده  و معمولی بود . با این همه شهید صدر از شیخ محمدرضا نعمانی خواسته بود که هر روز آن لیست را ببیند تا مبادا ام جعفر چیزی بیش از حد معمول در آن نوشته باشد. با این حال به این هم کفایت نمی کرد و خود نیز گاهی آن فهرست را نگاه می کرد تا همسرش مورد اضافه ای ننوشته باشد.مثلا همیشه میوه  می گفت به هیچ عنوانی اجازه ی خرید میوه را نمی دهم حتی اگر میوه برای پذیرایی از مهمان باشد. ما باید به انتظار روزی باشیم که همه ی مردم بتوانند میوه بخرند. و این قدر در این عقیده مصمم بود که حتی وقتی شیخ  نعمانی یک روزهمراه سیدجعفر،پسر شهید به بازار رفته بود و با پول خودش برای او موز خرید، تاب نیاورد و شیخ محمدرضا را سرزنش کرد و به پسرش گفت موز بهشت از این موز بهتر و خوشمزه تر است. حتی آن هنگام که دخترها از او خواستند پولی را که روزانه به آنها می داد  بیشتر کند تا بتوانند از مدرسه موز بخرند، راضی نشد که دخترهایش جزو اقلیت ها باشند برای همین به آنها گفت من حرفی ندارم به شما 10 قران بیشتر بدهم، ولی به من بگویید آیا همه دخترهای مدرسه موز می خرند؟  آنها گفتند نه. پدر هم در جواب گفت پس بهتر است شما هم مثل دخترهای معمولی از اکثریت باشید، نه از اقلیت. 

زندگی بسیار ساده ای داشت

اسباب و اثاثیه ی زندگی اش  بسیار ساده  و در حد ضروریات و گاهی حتی کمتر بود. ام جعفرکه عروس خانه ی آیت الله سید محمد باقر صدر شد و از قم به نجف رفت ، وارد خانه ای  شد که وسیله ی چندانی نداشت برای همین هدایایی که به مناسبت ازدواج به او داده بودند، فروخت و با آن یخچال و کولر  برای خانه خرید.بعدها هم که آیت الله شهید صدر در جایگاه مرجعیت قرار گرفت، شرایط تغییری نکرد وسایل خانه ی او همانی که بود، ماند و چیزی به آن اضافه نشد. فرشی کهنه  در اتاق پذیرایی بود  که معلوم نبود  کسی آن را هدیه کرده بود یا شهید صدر خود آن را خریده بود. در کتابخانه ی طبقه ی بالای منزل هم دو قطعه زیرانداز خودنمایی می کرد که جزء وسایل باقی مانده از جهیزیه ی مادر شهید صدر بود.اتاق مخصوص استراحت شهید صدر با موکت فرش شده بود و تعدادی تشک که گوشه ای از آن بود. آنهایی که اتاق را از نزدیک دیده بودند به تعبیرشان اتاق بیشتر شبیه انباری بود تا محل استراحت.قاشق و بشقاب به اندازه ی خانواده در خانه بود و اگر مهمان به خانه می آمدند وسایل پذیرایی کم می آمد. جالب اینکه رژیم بعث عراق بعد از شهادت او  تمام این وسایل ساده و مختصر خانه را مصادره کرد.

خانه ای که با رنگ نو نوار شد

شهید سید محمد باقر صدر پس از ازدواج، خانه‌ای را به مبلغ سالانه هفتاد دینار عراقی اجاره کرده بود و برای این که پرداخت یکباره مبلغ اجاره برای او دشوار نباشد، آن را در سه قسط می‌‌پرداخت. سید محمدباقر برای احترام و تکریم نو عروسش که از قم می‌آمد، سعی کرده بود خانه بهتری اجاره کند، اما به خاطر بالا بودن مبلغ اجاره‌ها، تلاش‌‌هایش برای یافتن جایگزینی مناسب، ناموفق بود. در نتیجه با همسرش تصمیم گرفتند که در همین خانه بمانند و فقط دیوارهای آن را رنگ کنند تا ظاهر خانه بهتر شود. شهید صدر با نقاشی برای این کار توافق کرد، اما روز اولی که نقاش شروع به کار کرد، متوجه شدند که این کار هزینه سنگینی خواهد داشت. در نتیجه، از ادامه کار منصرف شدند و از نقاش عذرخواهی کردند. اما فاطمه خانم، همسر شهید صدر و بنت‌ الهدی خودشان کار را بر عهده گرفتند. فاطمه خانم اتاق مهمانان را و بنت الهدی حیاط خانه را رنگ کردند و آن خانه قدیمی، زیباتر شد.

نوشیدن این چای حرام است

روزهای اول ازدواج شان بود ، یک روز فاطمه به همسرش گفت: «پسرعمو! می‌دانی که من در کشوری بزرگ شدم که مردمش دوست دارند خانه‌هایشان از سبزه و گیاه خالی نباشد و به درختکاری علاقه دارند. من خودم مراقبت و آبیاری گیاهان و درختانی که در منزل پدرم در قم بودند را انجام می‌دادم و به این کار علاقه داشتم ... حالا دلم برای آن گل‌ها و شکوفه‌ها و گیاهان خوشبویی که نگه می‌داشتم تنگ شده است. چه خوب می‌شد اگر تعدادی نهال و ظرفی که بتوانم آن‌ها را در آن بکارم تهیه می‌شد.»شهید صدر قول داد که این باغچه کوچک را فراهم کند و بعد در اولین فرصت، از منزل سید محمد صدر در بغداد تعدادی نهال کوچک و مقداری بذر آورد. تعدادی هم از جعبه‌ میوه برای همسرش تهیه کرد. ام‌‌جعفر بذرها و نهال‌‌ها را در آن جعبه‌‌ها کاشت و آنها را در اطراف حیاط خانه چید و این گونه بود که خانه سید محمدباقر و همسرش به‌رغم امکانات ناچیز و توان محدود، به باغی کوچک تبدیل شد.شهید صدر شیفته این کار همسرش شده بود. بیشتر روزها عادت داشت که هنگام عصر آنجا بنشیند. در کنار این گیاهان و گل‌ها حال‌وهوایی تازه می‌کرد و بوی خوش آن‌ها را استشمام کرده و به آن‌ها چشم می‌دوخت. حتی دوست داشت کتاب‌ها و لوازم و یادداشت‌هایش را در آن حیاط کوچک سرسبز بیاورد و در آنجا به تفکر بپردازد و کارهای فکری و درسی همیشگی‌اش را انجام دهد. عصر یکی از همان روزها بود که ام جعفر با یک قوری چای آمد حیاط و کنار سید محمد باقر که به عادت هر روز در حیاط نشسته بود، رفت و کنارش نشست. دو تا استکان چای ریخت تا در کنار آن گیاهان و گل‌ها با هم بخورند. شهید صدر استکان چای را به دهانش نزدیک کرد و چشید، سپس غرق در لذت و عشق نفس عمیقی کشید و در حالی که با لبخندی به ام جعفر خیره شده بود،گفت: «نوشیدن این چای حرام است... چون با این وضعیت و در این باغچه دیگر شبیه شراب مست‌کننده است، نه چای».

یک لباس برای یک جسم کافی است

شهیدآیت الله صدر در جایگاه مرجعیت که قرار گرفت به رسم معمول وجوهات و اموال شرعی بسیاری دستش می رسید که برایش امانت بود نه دارایی. بچه ها را هم تربیت کرده بود که نگاهشان به این اموال همین باشد و بس. آخر هر ماه موقع شمارش اموال شرعی و تقسیم آنها که می رسید، گاهی بچه ها که هنوز کوچک بودند، هم حضور داشتند و دیدن دسته های پول متعجب شان می کرد. شهید صدر متوجه نگاه های متعجب بچه ها می شد، دست از شمارش و تقسیم پول ها برمی داشت برای توضیحی که واجب بود:«فرزندانم این پول متعلق به من نیست، این ها اموال امام زمان (علیه‌السلام) است. این اموال مسلمانان است و فقط در دست من امانت است. فرزندانم مال مهم نیست و این دنیا هیچ ارزشی ندارد. ما آخرت را می‌خواهیم و آخرت بهتر و پایدار است».او خود از کودکی عادت کرده بود تا حتی به اندازه ی خرید لباس به مال دنیا توجهی نداشته باشد که همیشه می گفت :« مگر چند جسم دارم که چندین لباس بدوزم و بخرم؟» خوب یادش بود آن سال های کودکی را که فقط یک لباس برای بیرون از خانه برای او و برادرش سید اسماعیل وجود داشت که به نوبت می پوشیدند و هر کدام که می‌خواست از منزل خارج شود آن را می‌پوشید و دیگری به اجبار در منزل می‌ماند.لباسی که از قد سید اسماعیل کوتاه‌تر بود و برای او بلندتر و وقتی آن را می‌پوشید، روی زمین کشیده می‌شد. برای همین او لباس را با دستانش بالا می‌گرفت و راه می رفت. سالها بعد وقتی همسرش این ماجرا را شنید،  از او پرسید آن وضعیت، یک حالت استثنایی بود و بدبختی و بیچارگی و فقر آن نیز تمام شد. اکنون که مال و اموال در اختیار شماست، علت این که به یک لباس و یک قبا بسنده می‌کنید چیست؟ او جواب داد  می‌خواهم مایه دلگرمی برادران و فرزندان طلبه‌ام که تهیدست هستند باشم و با آنها در تنگدستی‌شان همدردی کنم؛ ان‌شاءالله که خداوند در روز قیامت بر من جامه سبز بپوشاند. یا زمانی که ام جعفر  تازه به خانه اش آمده بود  متوجه شد او تنها یک دشداشه  درخانه دارد پرسید:  لباس‌هایت کو؟ او جواب داد لباس‌هایم را پوشیده‌ام.مادرشهید صدر هم در اتاق بود، نگاهی به سید محمد باقر کرد و گفت نگفتم همسرت از کمی لباس‌هایت تعجب خواهد کرد؟

کاش مرا بازداشت کنند

ماجرای روزهای حصر نه ماهه ی خانه ی شهید صدر توسط  رژیم بعث عراق حکایتی است که همه نشان از مظلومیت او وخانواده اش دارد و البته عمق شقاوت ماموران بعث به سرکرده گی صدام را نشان می دهد .رژیم بعث در نخستین ماه حصر از ورود مواد غذایی به خانه جلوگیری  و آب وبرق و تلفن را هم قطع کرد. فشار و سختی خانواده را درشرایط  دشواری قرار داده بود.شیخ محمدرضا نعمانی خوب به خاطر دارد روزی که در کتابخانه  خدمت شهید صدر نشسته بود و آثار گرسنگی در چهره اش نمایان بود. در همان حال یکی از بچه ها از مقابلش رد شد. شهید صدر دلش به حال او که گرسنه بود، سوخت و قطره اشکی روی گونه اش افتاد: «اینها را بخاطر من از گرسنگی خواهند کشت.ای کاش تنها مرا بازداشت و بچه ها را آزاد کنند.»کم کم  تمام مواد غذایی موجود در خانه تمام شد وتنها چند تکه نان خشک باقی مانده بود. ام جعفر با آنها یک غذای محلی معروف در عراق پخت که شهید صدر پس از خوردن آن از تعریف درباره ی آن دریغ نکرد: «این خوشمزه ترین غذایی است که در زندگی  خورده ام زیرا در راه خداست.» شیخ محمدرضا نعمانی خاطرات آن روزهای حصر را اینگونه تعریف می کند: یک بار در ایام محاصره منزل شهید صدر، خوابیده بودم که با صدای شهید صدر بیدار شدم. ساعت ١٢ونیم ظهر بود. دیدم شهید صدر با ناراحتی بسیاری می‌گوید: لا حول ولاقوة الا بالله و انا لله وانا الیه راجعون. خیال کردم حادثه‌ای برای کسی اتفاق افتاده. پرسیدم: سیدنا! خیر است ان‌شاءالله. چیزی شده؟ گفت: داشتم به این مأمورانی که منزل را محاصره کرده‌اند نگاه می‌کردم. خیلی تشنه شده‌اند و عرق از سر و روی‌شان می‌ریزد. کاش می‌شد به‌ آنها آب می‌رساندیم. با تعجب گفتم: سیدنا! خود این جنایت‌کارها خانه شما را محاصره کرده‌اند و زن و بچه شما را ترسانده‌اند! فرمود: «پسر عزیزم! حرف تو درست! اما ما باید به اینها هم رحم کنیم. اینها اگر منحرف شده‌اند به دلیل این بوده که محیط و شرایط بدی داشته‌اند و درست تربیت نشده‌اند. اگر اینها هم شرایط خوبی داشتند و به درستی تربیت می‌شدند حتما از صالحان و مؤمنان بودند. چقدر از همین آدم‌ها بوده‌اند که لطف خدا شامل حالشان شده و اصلاح شده‌اند و به راه راست برگشته‌اند.»بعد خود شهید به طبقه پایین رفت و خادم منزل را بیدار کرد و از او خواست که به آن مأموران آب بدهد».

محمدباقر می‌تواند به نان خشکی اکتفا کند

در دوران کودکی یکی از وزرای وقت که از خانواده شهید آیت الله صدر بوده به مادر و برادر ایشان اصرار می‌کند که نگذارند محمدباقر به حوزه برود. زیرا در حوزه جز فقر چیزی نیست، اما محمدباقر با این هوش اگر تحصیلات رایج را ادامه دهد و به دانشگاه برود حتما از شخصیت‌های برجسته و مرفه آینده خواهد شد. خانواده هم  که به عقل او اعتماد داشتند ،پیشنهاد را با او در میان می‌گذارند. اما محمدباقر به این پیشنهاد هیچ جوابی نمی‌دهد. از همان لحظه هر وقت سفره‌ای در خانه پهن می‌شود او فقط نان خالی می‌خورد و برمی‌خیزد و لب به هیچ غذایی نمی‌زند. بعد از حدود یک هفته مادر که از این رفتار محمدباقر حیران شده، سؤال می‌کند: چرا چیزی نمی‌خوری؟ غذاهایی که دوست داری را درست می‌کنم و بازهم نمی‌خوری؟محمدباقر جواب می‌دهد: خواستم در عمل ببینید که محمدباقر می‌تواند به نان خشکی اکتفا کند، اما نمی‌تواند از علم و درس دین دست بردارد.

فقرا را هم به ولیمه ی عروسی اش دعوت کرد

شهید آیت الله صدر پس از آنکه در لبنان ازدواج کرد و به عراق بازگشت، مجلسی ترتیب داد و شاگردانش را برای ولیمه عروسی‌اش دعوت کرد. از تعدادی  فقرا و درماندگان هم خواست که در ولیمه عروسی او شرکت کنند. این کار که اصلاً مرسوم نبود، باعث تعجب برخی از شاگردان شد و آنها علت این کار را از شهید پرسیدند. او پاسخ را به جلسه درس موکول کرد. در درس توضیح داد که ولیمه فقط در ۵ مورد وارده شده است که آن ۵ تا ازدواج، تولد فرزند، ختنه کودک پسر، خرید خانه و بازگشت از سفر مکه است. بعد از آن هم فلسفه ی ولیمه و بیان علت حضور فقرا را توضیح داد  و اینکه یکی از فواید این کار این است که این افراد در جامعه احساس غریبی و تنهایی نکنند.

در روزهای ماه عسل هم کتاب می نوشت

شهید آیت صدر مطالعه و نوشتن را حتی در نخستین روزهای ازدواجش  کنار نگذاشت و در روزهای ماه عسل  مشغول نوشتن «اسس المنطقیة للاستقراء» بود. این کار  باعث تعجب همسرش شد و از او پرسید در چنین روزهایی هم مشغول نوشتن هستید؟ او  مهربانه لبخند زد و گفت :-من نمی توانم نوشتن را چه در رزوهای خوشی و چه در روزهای ناخوشی ترک کنم.موقع نوشتن چنان غرق در کارش می شد که اتفاقات دور و برش تمرکزش را به هم نمی زد حتی سر وصدای و بازی بچه ها که ناراحتش نمی کرد. ام جعفر تعریف می کند  وقتی سید غرق در مطالعه یا اندیشه می شد همه چیز حتی غذا خوردن را فراموش می کرد تا آنجا که گاهی مجبور می شدم مطالعه و اندیشه اش را قطع کنم به این بهانه که  نزدیک ظهر است و ما چیزی برای خوردن نداریم. آن موقع بود که بلند می شد تا آنچه که لازم داریم برای خانه بخرد. برای نوشتن هم مقید نبود که محل خاصی را انتخاب کند از اتاق مادرش تا اتاق پذیرایی ونشیمن  که بچه ها هم دور وبرش بودند و شیطنت می کردند. شهید صدر خود درباره ی احوالاتش هنگام تفکر و اندیشه می گفت گاهی در طول روز و شب چنان غرق اندیشه می شوم که فقط خواب آن را قطع می کرد و پس از بیدار شدن از خواب از همان نقطه ی قبل از خواب که اندیشه ام قطع شده بود، فکر کردن را آغاز می کردم. او یک عادت رفتاری خوب دیگر هم در خانواده داشت اینکه خودرأی یا زورگو نبود و نظر همه را در خصوص امور منزل جویا می‌شد و به دیدگاه همه توجه می‌کرد. هنگامی که اتفاقی می‌افتاد یا مسئولی از طرف حکومت می آمد و یا مشکلی برای خانواده رخ می‌داد، همه خانواده را از بزرگ گرفته تا کوچک جمع می کرد و موضوع را هرچند به شکل ساده، برای آن ها تعریف می کرد و وضعیت را برایشان توضیح می‌داد تا از آنچه رخ داده است آگاه شوند و نظر بدهند.

امامان اهل بیت؛ مرزبانان حریم اسلام

از شهید آیت الله صدر مجموعه تالیفات ارزشمندی به یادگار مانده که تعدادی از آنها به فارسی ترجمه شده است. تالیفاتی در حوزه های مختلف که  برای فهم و درک بعضی از آنها نیاز به دانش بیشتری است اما در میان آنها تالیفاتی هم وجود دارد که برای عامه ی مردم قابل استفاده است.«امامان اهل بیت؛ مرزبانان حریم اسلام» از جمله ی آنها است که به تازگی رونمایی شده است. این کتاب مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها و مقالات او درباره ی تاریخ و زندگانی امامان اهل بیت علیهم‌السلام است. شهید صدر در این کتاب مدارک اسلامی را مورد بازخوانی نوآورانه قرار داده و با ژرف‌اندیشی در شرایط اجتماعی، سیاسی و حتی روحی و روانی امت اسلام، به تبیین نظام‌مند وعلمی از مراحل گوناگون زندگانی معصومان علیهم‌السلام ‌پرداخته و نگرشی نوین به تاریخ اهل‌بیت علیهم‌السلام را ارائه کرده است.  «امامان اهل‌بیت علیهم‌السلام، مرزبانان حریم اسلام» اثری ویژه در تاریخ اسلام و زندگی امامان است که شهید صدر با نکته‌‌سنجی‌‌های خود، به ابعادی از زندگی آن بزرگواران‌ پرداخته است. این اثر شامل نکات دقیقی است که می‌تواند در بحران‌های فکری و سیاسی جاری در جامعه ی ما کارساز باشد. او در بخشی از این کتاب درباره ی رویکرد کل‌گرا به زندگی امامان اهل بیت علیهم‌السلام نوشته است: «در اینجا به پنداری‌ رایج نزد بسیاری‌ از مردم برمی‌خوریم که عادت دارند از امامان علیهم‌السلام  به‌‌‌‌عنوان اشخاصی‌ صرفاً مظلوم یاد کنند که از مرکز رهبری‌ کنار زده شدند و امت هم این برکنارشدن را پذیرا شد و بدین سبب ایشان گونه‌‌‌گونه فشار و محرومیت را به خود دیدند. این مردم معتقدند نقش امامان علیهم‌السلام در زندگی‌شان به سبب کنار زده شدن از عرصه حکومت، بیشتر نقشی‌ سلبی‌ بوده و حالِ ایشان حال مالکی‌ بوده که مِلکش را غصب کرده‌‌اند و دیگر امیدی‌ به پس گرفتن آن ندارد.این تفکر ـ افزون بر نادرستی‌ نظری‌ ـ از سویه عملی‌ نیز نادرست است؛ چراکه این تفکر سبب می‌شود که انسان، کناره‌‌گیری‌، انزوا و موضع سلبی‌ را در برابر مشکلات امت و عرصه‌‌های‌ رهبری‌ بپسندد. بنابراین معتقدم از ضرورت‌‌های‌ ‌ کنونی‌ ما این است که نادرستی‌ این تفکر را ثابت کنیم و زندگی‌ امامان علیهم‌السلام را بر پایه دیدگاهی‌ کل‌گرا بررسی‌ کنیم تا نشان دهیم ایشان در طول یک خط در  مسیر‌ رسالت خود عملکردی‌ ایجابی‌ داشته‌‌اند و در پاسداری‌ از رسالت و عقیده، نقش فعالانه و مشترکی‌ را ایفا کرده‌‌اند».

در حاشیه یک گزارش

بر خلاف معمول همه ی یادنامه های شماره های قبل این بار گفتگوی خانوادگی با همسر یا فرزندان شهید آیت الله صدر امکان پذیر نشد، به دو دلیل: اول اینکه همسر وفرزندان شهید صدر ساکن لبنان هستند و دیگر اینکه این خانواده خیلی اهل مصاحبه نیستند. هر چند که همسر شهید صدر مدتها است که خود مشغول نوشتن خاطراتش از سالهای زندگی اش با شهید صدر است اما همه ی آنچه که طی سالهای پس از شهادت شهید صدر از قول همسر، دخترانش و تنها پسرش منتشرشده بسیارکم و محدود است. آنچه که در این صفحات از سبک زندگی خانوادگی شهید صدر نوشته شده، بخش هایی است از کتاب 5 جلدی« السیره و المسیره» که چند سال پیش به عربی منتشر شده و جای ترجمه ی آن به زبان فارسی خالی است.

ارسال نظر
پربازدیدترین مطالب
آخرین اخبار
پرطرفدار