معاونت فرهنگی | حجتالاسلام رضا عزت زمانی، معاون فرهنگی و راهبری استانهای سازمان تبلیغات اسلامی تشریح کرد
راهبردهای سازمان تبلیغات اسلامی در مواجهه با جنگ و محرم
حاج حسن جهانبخش، در ۶۷ سالگی هنوز هم پشت سماور روضه ایستاده است؛
۶۰ سال پای سماور ایستادن، نه فقط برای چای ریختن، بلکه برای ریختن عشق و دلدادگی به حسین(ع). قصه مردی که با یک استکان چای، معجزهای را تجربه کرد و همچنان خدمت به دستگاه سیدالشهدا را زندگی میکند.
به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، در هیأتها، چایریزی تنها به ریختن چای در استکانها محدود نمیشود. گاهی این کار ساده، تبدیل به رسالتی مادامالعمر میشود؛ آنچنان که فرد، تمام وجودش را وقف خدمتی بیادعا اما عمیق میکند. حاج حسن جهانبخش، یکی از همان چایریزانی است که نامش در دلها مانده و دعای خیرش در یادها. از سالهای کودکی، دل در گروی خیمه سیدالشهدا(ع) بسته و امروز، در ۶۷ سالگی، هنوز هم پشت سماور ایستاده است تا با یک استکان چای، دلی را آرام کند، حالی را دگرگون سازد و نامی را در دستگاه حسین بن علی ثبت کند. در ادامه، روایت صمیمی او را از مسیر خدمت و تجربههای پربارش در هیأت میخوانید:
آغاز راهی که با آبگوشت روضه شروع شد
او با آرامش و فروتنی آغاز میکند:«از همان کودکی با این دستگاه آشنا شدم. یکی از آشنایان ما، در منزل خود پنجشنبهها روضه برگزار میکرد. مادرم برای ایشان غذا، غالباً آبگوشت، طبخ میکرد و من نیز، در حدود ده یا یازدهسالگی، پس از پایان مدرسه، مستقیم به آن خانه میرفتم و در انجام کارها کمک میکردم. همین شد نقطه آغاز مسیر خدمت من.»
او ادامه میدهد:«همان شخصی که در خانهاش روضه برگزار میکرد، بعدها مسجدی ساخت؛ درست در همان کوچهای که ما ساکن بودیم. از آن زمان، ارتباط من با مسجد عمیقتر شد. جالب اینجاست که هرکجا در طول زندگی ساکن میشدیم، گویی خداوند مقدر فرموده بود که مسجدی در نزدیکیاش باشد. از سال ۱۳۵۵ که به منطقه هاشمیه آمدیم، در مسجد علیاکبر بهصورت مستمر فعالیت داشتم. نزدیک به ۱۲ سال است که در کنار دوستان، موکبی با نام فاطمةالزهراء (س) در عمود ۲۲ مسیر نجف به کربلا راهاندازی کردیم؛ موکبی که هنوز هم فعال است و خدمترسانی در آن ادامه دارد.»
او با لحنی آمیخته با عشق میگوید:«حتی امسال که بیمارم و حال جسمی مناسبی ندارم، همچنان مشغول پیگیری امور موکب خواهم بود. گمان میکنم اگر شرایط کمی مساعدتر شود، برای چند روزی به کربلا خواهم رفت تا سر و سامانی بدهم و سپس بازگردم. اما دل، همانجا جا میماند...»
چایریزی؛ جرعهای از دل برای ارباب
در پاسخ به معنای چایریزی در این مسیر، حاج حسن با اندکی مکث، اما با نوری آشکار در چشمانش، چنین میگوید:«ما با روضهها قد کشیدیم و بزرگ شدیم. نقل است که اگر کسی حتی یک کیلو قند برای هیأت امام حسین (ع) بخرد، خودِ حضرت، دست او را خواهد گرفت. ما نیز تمام امیدمان همین است؛ که روزی، آقا دستمان را بگیرد، و حضرت مادر، دستگیریمان کند. این خدمت، لذت خاصی دارد. نمیتوان از آن دست کشید. در موکبمان، اتفاقات عجیبی رخ میدهد؛ چیزهایی میبینیم که انسان را به عمق عنایت اهلبیت میرساند. باور کنید، این مسیر، فقط عشق است؛ عشقی که راه بازگشت ندارد.»
کرامتی در دل موکب، شفاعتی در دل زائر
او سپس با لحنی آمیخته به اندوه و سپاس، از تجربهای خاص و شخصی از عنایت و ومحبت اهل بیت (ع) سخن میگوید:«یکی از برادرانم، شب تاسوعا، پای دیگ امام حسین (ع) دچار سکته شد؛ در همان لحظاتی که در حال هم زدن برنج بود. او را به بیمارستان رساندیم، اما ۲۲ روز در حالت بیهوشی بهسر برد. امیدها کاملاً از او قطع شده بود. تصمیم گرفته بودم بهخاطر وضعیت برادرم، به پیادهروی اربعین و موکب نروم. اما یکی از دوستان، حرفی زد که دلم را لرزاند؛ گفت: همه چیز آنجاست، بیجهت اینجا نمان. برو، دست پُر برگرد.»
او با بغضی نهفته، ادامه میدهد:«به خدمت رسانی در موکب رفتم. شبی، در اوج دلتنگی، دلم شکست. پس از پایان مراسم، با بیمارستان تماس گرفتم تا جویای حال برادرم شوم. گفتند همچنان بیحرکت است. خواستم تلفن را نزدیک صورتش بگیرند. همینکه تصویر من را دید، زبانش اندکی باز شد. از همان شب، بهبودیاش آغاز شد. باور دارم که شفا را از همان موکب، از خودِ امام حسین گرفتم.»
جوانان؛ وارثان این راه پرنور
این پیرغلام دستگاه سید الشهدا در بخش پایانی سخنانش، توصیهای پرمغز به همنسلانش دارد:« ما باید راه را برای جوانترها باز کنیم. متأسفانه در برخی مساجد و هیئات، جوانان را جدی نمیگیرند. گمان میکنیم چون سالهاست مسئولیتی را برعهده داریم، دیگر کسی جز ما نمیتواند آن کار را انجام دهد. اما این نگاهی اشتباه است. ما باید جوانان را حمایت کنیم، آنان را وارد میدان کنیم تا بهتدریج جای ما را بگیرند. چرا که ما همیشه نخواهیم بود...»
او سپس با صدایی آرام اما عمیق، خطاب به جوانان چنین میگوید:«هرچه میخواهید، از همین دستگاه بخواهید. عاقبتبهخیری، همسر خوب، کار خوب، برکت در زندگی، همهچیز در این مسیر است. خودم، هرسال پیش از آغاز محرم، مینشینم و با حضرت زهرا(س) نجوا میکنم. از ایشان میخواهم اجازه خدمت بدهند و راه را برای ما باز کنند. جالب است؛ کارها خودبهخود جور میشود، حتی فراتر از انتظار. گویی دستی پنهان، مهیا میسازد آنچه را که لازم است. اینگونه است که دل به این دستگاه میسپاریم و هر بار، معجزهای تازه میبینیم.»
منبع: ایرنا
1404/04/14
T
T