انتشارات صاد | به قلم علی اصغر مداحی بخوانید؛
وقتی عشق در برابر تقدیر میایستد
بسیج | زندگینامه شهید غلامرضا آتشی گوهری
غلامرضا، متولد بهمن ۱۳۳۲ در کرمان، با روحی پرتلاطم و آرمانخواه، مسیر زندگیاش را از اپراتور رادار در نیروی هوایی تا مبارز انقلابی تغییر داد.
به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی،اولین روز بهمن ماه سال ۱۳۳۲ حسین و همسرش سکینه انتظارشان به پایان رسید و نوزادشان را در آغوش کشیدند و نامش را گذاشتند غلامرضا کودکی و نوجوانی او در کوچه پس کوچه های خاکی کرمان گذشت. او همان قدر که درس خواندن را دوست داشت به فکر امرار معاش خانواده هم بود. با تمام مشکلات و دشواریهای زندگی تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد و با همتی بلند به استخدام نیروی هوایی درآمد و با سمت اپراتور رادار مشغول به کار شد.
استعفا، فرار، زندان
مدتی در آنجا مشغول به کار بود اما روح پرتلاطم و دغدغهمند او نمی توانست نسبت به حوادث پیرامون بی توجه باشد و همراه موج خروشان انقلاب مردم نشود. پس استعفای خود را نوشت تا بتواند به صورت گسترده تر به فعالیتها و تبلیغات مذهبی و انقلابی خود بپردازد اما فرماندهان برای اینکه سد راهش شوند با استعفایش موافقت نکردند. غلامرضا به ناچار پا به فرار گذاشت فراری که فقط دو هفته دوام آورد. او زودتر از آنچه فکر می کرد دستگیر شد و به زندان افتاد.
ایمانی که به بند نیاید
ظلمت زندان جسم و جانش کدر و نفسش را به تنگ آورده بود اما روحش روز به روز بزرگتر و درخشانتر می شد. نشانه اش نامه ای است که از میان سلول های تنگ و تاریک زندان با دلی آکنده از ایمان و امید خطاب به مادرش نوشته است.
نامه غلامرضا از سلولهای تنگ و تاریک زندان ستم شاهی به مادر بزرگوارم ... نوشته بودی حال خود را برای من بازگوی که چگونه زیست می کنی؟ پس گوش کن من زندانی زنجیر شده ای هستم که برپای من، بر دستهای من، بر گردن من، و بر زبان من قفل و زنجیر زده اند اما بر ایمانم هرگز! مونسم ظلمت و وحشت، حشرات گزنده و یک کوزه آب شکسته است. دوستان صمیمی من موش ها و سوسک ها و ساسهای فراوان هستند.
به جای دستهای گرم و پر مهر تو، هر صبح و شام تارهای برنده شلاق زندانبانان بدنم را نوازش می دهند!! غذای روح من رنج دوری تو است و غذای صبح من نان خشکیده و آب متعفن و گل آلود است. من به دیوارهای نمناک و واریخته زندان خیره می شوم، به قارچ هایی که از شدت رطوبت تا کمر دیوار زندان روئیده چشم می دوزم، به بدبختی و ناکامی خود فکر می کنم.
به صدای جیرجیر سوسکهای زندان، آن دوستان هنرمندم گوش فرامی دهم. تو هم مادر من! بجای من و به خاطر من به شکوفه های درختان و طراوت گلزارها نظر کن. آوای بلبلان بهاری را گوش کن و از بوی عطر گل های زیبا سرمست شو. نوشته بودی که از دوری من رنج می کشی و شب و روز در فراق من اشک می ریزی و زاری می کنی. مادرم! اگر علاقه و محبت تا این اندازه باشد، امواج هوا هم می تواند تصویر ما را نقل نموده و قیافه ها را همیشه در نظر مجسم کرده و به این طریق رفع دوری نماید. فرزند تو! نه جنایت کار است و نه دزد، بلکه زندانی بی گناهی است که برای ارضای حس خودخواهی و عدالت کشی دشمنان عدل و انصاف بایستی در گوشه زندان در انتظار مرگ باشد.
مادرم قویدل باش و از امواج سهمگین زندگی هراس نداشته باش. گاهی برای زندگی دیگران باید از جان گذشت و برای سربلندی کشور، رنج اسارت را باید تحمل کرد.
فرزندت غلامرضا
آخرین قاب، شروع پرواز
با پیروزی انقلاب درهای زندان گشوده شد و غلامرضا از بند زندان رها شد و قدم در راه خدمت به انقلاب گذاشت. او برای تشکیل کمیته انتظامات کرمان، تأسیس شعبه سازمان تبلیغات اسلامی و برگزاری کلاسهای عقیدتی و علوم قرآنی زحمات بسیار کشید. سال ۱۳۵۹ فصل تازه ای در زندگی اش گشوده شد و به خدمت آموزش و پرورش درآمد. در کنار تدریس، برای به تصویر کشیدن حماسه رزمندگان غیور به عنوان گزارشگر و فیلم بردار فعالیت خود در صداوسیمای مرکز کرمان را شروع کرد. همکاری با روزنامه رسالت به عنوان خبرنگار نیز جزیی از فعالیتهای غلامرضا محسوب می شود.
هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در بحبوبه عملیات کربلای ۵ هنگامی که داشت رشادت ها و شجاعتهای سربازان وطن را در قاب دوربینش ثبت و ضبط می کرد، درهای آسمان به رویش گشوده شد و به شهادت رسید.
شهید غلامرضا آتشی گوهری
تاریخ تولد: 1332/11/1
تاریخ تولد آسمانی: 1365/11/17
محل شهادت: شلمچه، عملیات کربلای ۵
نحوه شهادت: اصابت گلوله دشمن در حین فیلم برداری
پست سازمانی: همکار افتخاری سازمان
مزار مطهر: گلزار شهدای کرمان
مجموعه تصاویر از شهید غلامرضا آتشی گوهری
1404/06/29
به روز رسانی : 1404/07/04
T
T