معرفی کتاب| «پاییز آمد»؛ یک عاشقانه آرام از کوران جنگ

معرفی کتاب| «پاییز آمد»؛ یک عاشقانه آرام از کوران جنگ

کتاب «پاییز آمد» یک عاشقانه آرام در دل جنگ است. روایتی است انسانی، بدون نگاه شعاری، به مواجهه یک زن با بحرانی به نام جنگ تحمیلی.

معرفی کتاب| «پاییز آمد»؛ یک عاشقانه آرام از کوران جنگ

به گزارش پایگاه خبری نهضت، شرکت سماوا با همکاری انتشارات سوره مهر کتاب صوتی «پاییز آمد» را منتشر کرد و در دسترس علاقه‌مندان قرار داد. این اثر نوشته گلستان جعفریان است و در آن روایتی عاشقانه از زندگی یک زوج دهه شصتی ارائه می‌شود. 

در این کتاب زندگی فخرالسادات موسوی و شهید یوسفی و علاقهٔ آن‌ها به یکدیگر به‌شکلی زیبا روایت شده است. در این زندگی‌نامه خلاف سایر زندگی‌نامه‌های شهدا، از زندگی روزانهٔ شهید با تمام رفتارهای خوب و بدش صحبت شده است.

نویسنده کتاب «پاییز آمد» درباره ویژگی‌های این اثر می‌گوید: شهدا را همیشه کلیشه‌ای معرفی کرده‌اند و هروقت حرف از خاطرات زندگی آن‌ها می‌شود توقع می‌رود یک موجود خیالی، دست‌نیافتنی و ازآسمان‌آمده معرفی شود که انگار هیچ‌وقت زندگی عادی و روزمره نداشته است، برای همین تصور جامعه از شهید یک شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است، درحالی‌که چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدم‌های شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی کاملاً معمولی به سر می‌بردند، شاید خیلی‌هایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در همین کوچه‌وبازار زندگی می‌کردند، آرزوهایی داشته‌و اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبوده‌اند.

جعفریان در مقدمه این اثر با اشاره به مراحل نگارش کتاب نوشته است: عشق‌های افسانه‌ای این‌طور ساخته می‌شوند، در زمانه بلا، در روزگار تنگی و حتی قحط‌سالی می‌شود اندر دمشق، عشق‌هایی که می‌شود سال‌ها و سال‌ها بعد داستانش را تعریف کرد. عشق‌هایی که در دوری شکل گرفته‌اند نه در مجاورت، عشق‌هایی که روزها را برای وصف شمرده‌اند. در این فراموشی عشق عاشق برای پایمردی، بیشتر به یار نیاز دارد، یار ناموجود، یاری که جز اطوارش و جای خالی‌اش چیزی نداریم و با این همه همان‌قدر عزیز است که بود. اما وقتی یار نیست چطور می‌شود عشق را همچنان نگه داشت. این روایت عاشقی است که در غیاب یار عشق را مکرر می‌کند. 

کار نگارش کتاب «پاییز آمد» از سال 95 آغاز شد و پس از گذشت چهار سال، سرانجام پس از گذشت چهار سال منتشر شد. جعفریان که پیش از این نیز زنان و مواجهه آنها با جنگ در آثاری چون «روزهای بی‌آینه» و «از چنده‌لا تا جنگ» را ترسیم کرده، در کتاب حاضر نیز تأثیر جنگ تحمیلی را بر یک خانواده زنجانی روایت می‌کند. او با شخصیت‌پردازی، داشتن خط سیر روایت و توجه به جزئیات، حفظ نگاه انسانی و فاصله گرفتن از نگاه‌های شعاری مرسوم و ... توانسته در این اثر روابط خانوادگی یک زوج و مواجهه آنها با جنگ و تأثیری را که این بحران بر زندگی آنها گذاشته، به خوبی به تصویر بکشد. 

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: 

روزهای آخر پاییز 1359 بود. اولین برف زنجان می‌بارید. با اینکه ژاکت موهر مامان لعیا را زیر روپوش گشادم پوشیده بودم، باز سردم بود. در مدرسه همه کلاس‌ها گرم نبود. نفت کم بود. زنگ ورزش بود و داشتم والیبال بازی می‌کردم. یک‌دفعه دیدم خانم فرزانه ادریسی، از هم‌مدرسه‌ای‌هایم که همسر آقای رسول ملایی شده بود، صدایم می‌زند. رفتم پیشش، گفت: «کجایی باهات کار دارم».

دوتایی رفتیم توی کلاس و روی نیمکت نشستیم. گفت: «حقیقتش من از طرف آقای احمد یوسفی آمده‌ام برای تو خواستگاری. او مایل است با تو ازدواج کند». اولین چیزی که به نظرم رسید، به زبان آوردم. گفتم: «مگر آقای یوسفی متأهل نیست؟» خانم ادریسی گفت: «نه!» گفتم: «خیلی جاافتاده است، تصورم این بود که زن و بچه دارد». گفت: «نه زن و بچه ندارد، حالا نظرت چیست؟» گفتم: «من قصد ازدواج ندارم. تازه امسال دبیرستانم تمام می‌شود. پدرم هرگز موافق این کار نیست. خط قرمز او در ازدواج دخترهایش، نظمی بودن خواستگار است. او همیشه به ما می‌گوید می‌بینید که مادرتان در زندگی با من که ارتشی هستم، چقدر دربه‌دری و سختی کشیده».

... آن شب خوابم نمی‌برد. ازدواج در سبک زندگی ای که در پیش گرفته بود، جایی نداشت. مسئولیت شوهر، زندگی، بچه. نمی‌توانستم تبدیل به یک زن خانه‌دار و سنتی بشوم. دوست داشتم درس بخوانم، کتاب بخوانم، نظامی بشوم و به مناطق جنگی بروم. فکر کردم اولین‌بار احمد یوسفی را کجا دیدم، چه حسی داشتم.

او برای سخنرانی به مدرسه ما آمده بود. بارانی بلندی به تن داشت. وقتی سر صف، بارانی را درآورد، لباس سبز پاسداری که تنش بود با آن آرم سپاه و ریش بلند و مجعدش مرا به یاد مبارزان فلسطینی انداخت. به نظرم جدی، آرام و بسیار قوی آمد. مثل یک چریک حرکاتش تند و حساب‌شده بود. واژه‌هایی که به کار می‌برد، مثل حرکاتش دقیق بود. برای ما از ارزش‌ها و اصول انقلاب سخنرانی کرد. آموزش باز و بسته کردن ژسه را به ما داد و رفت. ته دلم را که می‌جستم حس خوبی به او داشتم. ...

کتاب صوتی «پاییز آمد» با صدای زهرا سادات خلیلی از سوی سماوا منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. 

1401/07/25

تعداد بازدید: 17
قلوبنا معکم
آیکون توانخواهان

T

T