«سمیه جمالی» نویسنده کتاب «پرچمِ در اهتزاز»

این روایت را دوست داشتم

«سمیه جمالی» نویسنده کتاب «پرچمِ در اهتزاز»

این روایت را دوست داشتم

کتاب «پرچمِ در اهتزاز»، روایت یک دهه از نخستین محرم کرونایی در مسجد ارک تهران، به‌قلم «سمیه جمالی» است که به تازگی از سوی انتشارات سوره مهر، چاپ و منتشر شده است. این کتاب شامل ۱۱ فصل است. فصل اول، روایت نسبت نویسنده با محرم و هیأت «حسین‌جان» است.

 

خودم این روایت را دوست داشتمبه گزارش نهضت، کتاب «پرچمِ در اهتزاز»، مجموعه‌روایتی پیوسته و منسجم از دَه شب عزاداری اولین محرم کرونایی است که خانم جمالی راوی و نویسنده کتاب مراسم عزاداری مردم در هیأتِ «حسین‌جانِ» مسجد ارک را روایت کرده است. مردمی که با وجود همه محدودیت‌ها، پرچم سیدالشهدا (علیه‌السلام) را برافراشته نگه‌داشتند و به شیوه‌نامه‌های بهداشتی هم پای‌بند بودند. گفتگوی ما را با سمیه جمالی بخوانید.

 از شعر سپید تا روایت نویسی
«سمیه جمالی» روزنامه نگار و متولد ۱۳۵۹ است. در دانشگاه تهران رشته باستان شناسی  خوانده و مدتی هم تاتر کار کرده و بعد از مدتی که پای فرزندان کوچکش به دنیا باز شده است  به اجبار تاتر را کنار گذاشته تا شاید در فرصتی دیگر به سراغش برود. مادر دختر ۱۳ ساله و پسر ۱۰ ساله است و در جای جای کتاب پرچم در اهتزاز جای پای مادرانه اش دیده می‌شود.  اولین کتابی که به چاپ سپرده است کتاب شعر سپید است با عنوان «زن رفت تا مترسک باشد. بعد از انتشار این کتاب شعر چند مجموعه روایت می‌نویسند و آنقدر روایت نویسی اش به چشم دوستان می‌آید که به او توصیه می‌شود روایت مستند بنویسد.

روایت‌های کرونایی 
اواخر سال ۹۸ که زمستان نفس‌های آخرش را می‌کشید ویروس ناشناخته‌ای در تمام جهان همه گیر شد و ایران هم از آن بی نصیب نماند. به دلیل عدم شناخت درست در ماه‌های اول ورود؛ کرونا  علاوه بر بیماری با خودش ترس، دلهره، اضطراب و دلنگرانی‌های زیادی آورد. سمیه جمالی تعریف می‌کند: «چند ماه بعد؛ اولین محرم بعد از  همه گیری کرونا بود و ما  به قرار هرساله تصمیم داشتیم در مراسم عزاداری مسجد ارگ شرکت کنیم. از طرف سازمان  تبلیغات اسلامی  از من خواسته شد مجموعه روایت‌های محرم کرونایی را جمع آوری کنم. به من گفته شد که   خودت که سالهاست به  مسجد ارگ می‌روی روایت‌ها را بنویس. من هم هرشب که به هیئت می‌رفتیم روایت را از دید خودم به عنوان یک مادر و خاله می‌نوشتم. چون علاوه برفرزندانم خواهر زاده‌ها و بقیه هم همراه من می‌آمدند. هر روز این روایت‌ها را می‌نوشتم و تحویل می‌دادم آن روز‌ها چند روایتش در خبرگزاری‌ها و سایت‌های مختلف  کار شد. امسال با من تماس گرفتند که می‌خواهیم این مجموعه روایت‌ها را به صورت کتاب منتشر کنیم و خروجی آن کتاب پرچم در اهتزاز شد.»

مسجد ارگ
اما چرا مسجد ارگ برای این روایت گویی انتخاب کردید؟ جمالی پاسخ می‌دهد: «ما تقریبا از سال ۸۰ ایام محرم و شب‌های قدر، خانوادگی به مسجد ارگ می‌رویم  و در مراسم‌های مذهبی این مسجد شرکت می‌کنیم. در مقدمه کتاب هم نوشتم که همیشه دوست داشتم به مسجد ارگ بروم. اولین بار در مدرسه صدای حاج منصور ارضی را شنیدم برایم شگفت انگیز بود همیشه دنبالش بودم که در مجالسش شرکت کنم، اما فرصت پیش نمی‌آمد. تا سال ۸۰ که با همسرم آشنا شدم  و از قضا ایشان هم علاقه‌مند به حاج منصور بودند و این علاقه مشترک باعث شد که در دوران نامزدی به مسجد ارگ برویم و کم کم پاگیر شدیم و به تدریج خواهر و برادر و همسرانشان همراه ما شدند و این حضور درمسجد ارگ برایمان خانوادگی شد و به نوعی این مسجد خانه مان به حساب می‌آید. وقتی هم در این کتاب از آدم‌ها نام می‌برم آدم‌هایی هستند که هرساله به این مراسم می‌آیند و تجدید دیدار می‌کنیم و صرفا یک روضه نیست. اوایل  نمی‌خواستیم بچه‌ها را ببریم، اما بچه‌ها اشتیاق نشان می‌دادند و آن‌ها را بردیم. ما قبل از ماه محرم، برای مراسم شب‌های قدر هم رفته بودیم. تفاوت مراسم ماه رمضان با محرم این بود که در خیابان و فضای باز و به صورت خانواده، خانواده برگزارمی‌شد، اما مراسم محرم شکیل‌تر و داخل مسجد بود. پروتکل‌ها به شدت رعایت می‌شد. اوایل به مردم القاء می‌شد که هیئتی‌ها زیاد اهل رعایت پروتکل‌های بهداشتی نیستند، اما  از قضا در این مسجد خیلی رعایت می‌کردند که آمار بالا نرود و احیانا مراسم تعطیل نشود.»

ثبت روایت ها

این نویسنده از تاثیر ثبت روایت‌ها  برای انتقال آن به نسل بعد اینطور می‌گوید: «این  ثبت روایت‌ها و روایتگری بخشی از کروناست و هرکسی که درباره همه گیری نوشته  به جنبه‌ای از کرونا پرداخته است یک عده از کادر درمان نوشتند ویک عده در باره فعالیت جهادی‌ها و روایت من هم بخش دیگری، از کرونا است. موقع نوشتن فکر می‌کردم سال‌های بعد روزگاری که  بالاخره کرونا از جهان کوچ کرده باشد، نوه‌ای در کتابخانه مادربزرگش این کتاب را می‌بیند و می‌خواند و با تعجب می‌گوید: اه شما اینطوری  به هیئت می‌رفتید؟ ثبت این روایت‌ها برای ماندگاری و انتقالش به نسل‌های بعدی اثر مهمی دارد. من  نویسنده ام و در محافل مختلف رفت و آمد دارم، اما سعی می‌کنم مستقل بنویسم بعد از نوشتن این کتاب، اگرچه بعضی از دوستان بد برخورد کردند، اما بودند دوستانی که خیلی هم استقبال کردند. حداقل خودم این روایت را دوست داشتم.»

1401/05/30

تعداد بازدید: 12
قلوبنا معکم
آیکون توانخواهان

T

T